جیغ آخر 🖤 پارت دوم
جیغ آخر 🖤 پارت دوم
لباس هارو خریدیم و رفتیم یه جایی که غذا بفروشه
ارسلان: از دیانا پرسیدم چی میخوری؟
_میخوای بریم پیتزا بخوریم هوس کردم
+باشه بریم
ارسلان:رفتیم خوردیم و برگشتیم خونه یه کم استراحت بکنیم ولی دیانا رفت ناخن بکاره
دیانا: ناخن کاشتم و رفتیم لباس بپوشیم
و راه افتادیم
ارسلان:فکر کنم کم کم رسیده بودیم
دیانا: تا وارد شدیم دیدیم همه میرقصیدن و متین و نیکا نشسته بودن
ارسلان: دیدم اون مهراب عوضی هم اونجا نشسته(بچه ها توی رمان مهراب و ارسلان مشکل دارن)
دیانا: رفتیم پیش نیکا و سلام دادیم
و رفتیم بشینیم ولی در تعجب بودم که وقتی همه میز ها اسم داره مهراب و مهشاد اونجا بودن؟
ارسلان: دیانا و مهشاد سلام کردن و منو مهشاد هم کردیم ولی منو مهرال فقط به صورت خشم نگاه میکردیم ولی چرا اونجا نشسته بودن جای ما؟
مهشاد: به آجیم و ارسلان سلام کردم ولی ارسلان و مهراب نکردن
ارسلان: وای خیلی تشنه بودم اومدم آبی که روی میزه رو بخورم ولی دیانا همش میگفت بریم لباس بپوشیم بعد
دیانا: دلم آب میخواست ولی اول رفتیم و لباس پوشیدیم
ارسلان: دوتا لیوان بود برای من بیشتر و من خوردم یه طعمی بود
دیانا: از اون یکی لیوان خوردم ولی دلم خیلی درد گرفت
دیانا: امممم بریم برقصیم دیگه
ارسلان: تو برو حالا من میام
دیانا:ارسلان چیزی شده ؟ رنگت پریدع؟
ارسلان: نه بابا خوبم حالم خوبه
دیانا:باشه من میرم با نیکا کار دارم
دیانا: نیکا
نیکا: جانم
_نیکا دلم درد میکنه ارسلانم یه جوری شده
متین:چیزی شده ؟
+متین میخوای برو پیش ارسلان
متین:باشه عشقم
+دیانا چی خوردی
_فقط آب
بچه ها حالا بد بختی شروع میشه اصلا فان نیست
چطور بود؟ منتظر پارت های بعدی باشید چون بد شک میده
#اصکی_ممنوع
لباس هارو خریدیم و رفتیم یه جایی که غذا بفروشه
ارسلان: از دیانا پرسیدم چی میخوری؟
_میخوای بریم پیتزا بخوریم هوس کردم
+باشه بریم
ارسلان:رفتیم خوردیم و برگشتیم خونه یه کم استراحت بکنیم ولی دیانا رفت ناخن بکاره
دیانا: ناخن کاشتم و رفتیم لباس بپوشیم
و راه افتادیم
ارسلان:فکر کنم کم کم رسیده بودیم
دیانا: تا وارد شدیم دیدیم همه میرقصیدن و متین و نیکا نشسته بودن
ارسلان: دیدم اون مهراب عوضی هم اونجا نشسته(بچه ها توی رمان مهراب و ارسلان مشکل دارن)
دیانا: رفتیم پیش نیکا و سلام دادیم
و رفتیم بشینیم ولی در تعجب بودم که وقتی همه میز ها اسم داره مهراب و مهشاد اونجا بودن؟
ارسلان: دیانا و مهشاد سلام کردن و منو مهشاد هم کردیم ولی منو مهرال فقط به صورت خشم نگاه میکردیم ولی چرا اونجا نشسته بودن جای ما؟
مهشاد: به آجیم و ارسلان سلام کردم ولی ارسلان و مهراب نکردن
ارسلان: وای خیلی تشنه بودم اومدم آبی که روی میزه رو بخورم ولی دیانا همش میگفت بریم لباس بپوشیم بعد
دیانا: دلم آب میخواست ولی اول رفتیم و لباس پوشیدیم
ارسلان: دوتا لیوان بود برای من بیشتر و من خوردم یه طعمی بود
دیانا: از اون یکی لیوان خوردم ولی دلم خیلی درد گرفت
دیانا: امممم بریم برقصیم دیگه
ارسلان: تو برو حالا من میام
دیانا:ارسلان چیزی شده ؟ رنگت پریدع؟
ارسلان: نه بابا خوبم حالم خوبه
دیانا:باشه من میرم با نیکا کار دارم
دیانا: نیکا
نیکا: جانم
_نیکا دلم درد میکنه ارسلانم یه جوری شده
متین:چیزی شده ؟
+متین میخوای برو پیش ارسلان
متین:باشه عشقم
+دیانا چی خوردی
_فقط آب
بچه ها حالا بد بختی شروع میشه اصلا فان نیست
چطور بود؟ منتظر پارت های بعدی باشید چون بد شک میده
#اصکی_ممنوع
۳۳.۵k
۲۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.