رمان جیغ آخر 🖤 پارت اول
رمان جیغ آخر 🖤 پارت اول
نیکا: امشب یه پارتی گذاشته بودم به مناسبت سالگرد آشناییمون با متین. به همه گفته بودم لباس عروس و دامادی بپوشن
دیانا: خوووب منم که لباس عروس نداشتم با ارسی رفتیم خرید
ارسلان: برای مهمونی رفتیم خرید
دیانا: ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:تو مهمونی با کی میرقصی؟
ارسلان: این چه سوالیه؟ با تو دیگه
دیانا: آخه رومینا هم هست تو اونم دوست داری
ارسلان: وای دوباره شروع کردی؟ من با رومینا چیکار دارم عشق من توعی
دیانا:خیلخوب ولی از دستت ناراحتم
ارسلان: برای چی؟ میگم تورو دوست دارم مگه از دل من باخبری؟
دیانا:باشه اصلا ولش کن
دیانا: آنقدر لباس عروس داشت گیج شدم ولی یکیش خیلی قشنگ بود
ارسلان: دیانا اومد و یه لباس انتخاب کرد
رفتیم پوشیدیم
دیانا: رفتم دستم رو گذاشت روی شونه ارسی
ارسلان: دستمو پشت دیانا گرفتم و گفتم
دیانا تو خیلی با این خوشگلی
دیانا: تو هم بهت دامادی میادا
ارسلان: بهش خیره شدم و سرش رو بوسیدم
دیانا: بهش لبخند زدم و اونم سرمو بوسید
ارسلان: بهش نزدیک شدم اونم میشد میدونستم میخواد چیکار بکنه برای همین صبر کردم......
دیانا: اومدم لبشو بوس کوچولو بکنم که گوشیش زنگ زد
ارسلان: الو
متین: سلام داداش خوبی؟
ارسلان: صدای آروم آروم نیکا میومد ....آره با دیانا میام
متین: باشه منتظرما
ارسلان: اکی بای
دیانا: کی بود؟
ارسلان: متین میخواست ببینه میایم یا نه
دیانا دیدم سرش تو گوشیه برای یه ثانیه بوسیدمش و رفتم لباس رو در بیارم
ارسلان: داشتم پیام هارو میخونم که یهو دیانا لبم رو بوسید خیلی آروم یه خنده کوچولو کردم رفتم لباس و در بیارم بریم پولشو بدیم
چطور بود؟
تایپ عکس کار خودمه
نظر فراموش نشه😍
#کپی_ممنوع
نیکا: امشب یه پارتی گذاشته بودم به مناسبت سالگرد آشناییمون با متین. به همه گفته بودم لباس عروس و دامادی بپوشن
دیانا: خوووب منم که لباس عروس نداشتم با ارسی رفتیم خرید
ارسلان: برای مهمونی رفتیم خرید
دیانا: ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:تو مهمونی با کی میرقصی؟
ارسلان: این چه سوالیه؟ با تو دیگه
دیانا: آخه رومینا هم هست تو اونم دوست داری
ارسلان: وای دوباره شروع کردی؟ من با رومینا چیکار دارم عشق من توعی
دیانا:خیلخوب ولی از دستت ناراحتم
ارسلان: برای چی؟ میگم تورو دوست دارم مگه از دل من باخبری؟
دیانا:باشه اصلا ولش کن
دیانا: آنقدر لباس عروس داشت گیج شدم ولی یکیش خیلی قشنگ بود
ارسلان: دیانا اومد و یه لباس انتخاب کرد
رفتیم پوشیدیم
دیانا: رفتم دستم رو گذاشت روی شونه ارسی
ارسلان: دستمو پشت دیانا گرفتم و گفتم
دیانا تو خیلی با این خوشگلی
دیانا: تو هم بهت دامادی میادا
ارسلان: بهش خیره شدم و سرش رو بوسیدم
دیانا: بهش لبخند زدم و اونم سرمو بوسید
ارسلان: بهش نزدیک شدم اونم میشد میدونستم میخواد چیکار بکنه برای همین صبر کردم......
دیانا: اومدم لبشو بوس کوچولو بکنم که گوشیش زنگ زد
ارسلان: الو
متین: سلام داداش خوبی؟
ارسلان: صدای آروم آروم نیکا میومد ....آره با دیانا میام
متین: باشه منتظرما
ارسلان: اکی بای
دیانا: کی بود؟
ارسلان: متین میخواست ببینه میایم یا نه
دیانا دیدم سرش تو گوشیه برای یه ثانیه بوسیدمش و رفتم لباس رو در بیارم
ارسلان: داشتم پیام هارو میخونم که یهو دیانا لبم رو بوسید خیلی آروم یه خنده کوچولو کردم رفتم لباس و در بیارم بریم پولشو بدیم
چطور بود؟
تایپ عکس کار خودمه
نظر فراموش نشه😍
#کپی_ممنوع
۵۱.۰k
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.