"بازی"
"بازی"
🕶part:22🕶
تو همون حالت بودن که گوشی میاکو به صدا دراومد....
میاکو:کلودیه
کیوکو:بزار رو اسپیکر
میاکو جواب داد و گذاشت رو اسپیکر
کلودی:این پدر سگو پیدا نکردیییییییییین....معلوم نشد کدوم گوریههههه
جیمین از اونور زد به پیشونیش و سرشو به دو طرف تکون داد:این چه مرگشه دیگه...
میاکو:چرا اینجاست
کلودی:قبرشو با دستا خودم کندم...نبینمش میکشمش
شوگا:پسر آگوست دی رو جلو خودش تهدید میکنی؟
کلودی:نمیدونی این....بیخیال ساعت ۱۰ همگی جای همیشه باشید
بعد ازین مکالمه رو تموم کردن...جیمین خسته بود و حال هیچی رو نداشت...بدن درد داشت و در مرز سرماخوردگی بود...سرش یکم درد میکرد و بیشتر ازین نمیتونست وایسته...
جیمین:میرم استراحت کنم
کیوکو:خوبی داداش؟
جیمین:یکم بدن درد و سر درد دارم...میرم حموم کنم و یکم استراحت کنم
میاکو:چیزی خواستی بگو
جیمین:اوکی
شوگا:فینال بازی ۳ روز دیگست....تا اونموقع سعی کن حالت کاملا خوب باشه
جیمین:نگران نباش...چه حالم خوب باشه چه نه...اون بازی رو میبرم....به هرحال که باید از دستورات آگوست دی اطاعت کرد
نگاهشو گرفت و از پله ها بالا رفت...قدم هاشو تند کرد و وارد اتاقش شد....بی مکث آب حموم رو باز کرد و رفت زیر دوش
حدود ۱۵ دقیقه حموم کرد و بعد از حموم اومد بیرون...لباساش رو پوشید و خودشو انداخت رو تخت و پتو رو دور خودش پیچوند و همون لحظه خوابید
.......
_:اینو چیکار کنم بیدار بشه
+:بزارش خواب باشه خو
_:شوخی میکنی؟داره از تب میسوزه میخوای بمیره
+:خو الان میگی چیکار کنیم
_:بزار اول بیدارش کنیم
همه این صدا ها مثل حلقه توی سر جیمین میچرخیدن....واضح نبودن و براش قابل فهم نیستن...آروم آروم چشاشو باز کرد...اول تار میدید اما بعد از چندبار پلک زدن بهتر شد
جیمین:چتونه!؟
کلودی:آه بلاخره جناب بیدار شدن
جیمین:چته....چرا از صبحی عین جن بالا سرمی؟
کلودی:بیکار که نیستم....بلند شو دیگه عههه....پس فردا باید باهم رقابت کنیم و باید کار این سانسور شده رو هم تموم کنیم کلی کار ریخته رو سرمون تو اینجا لم دادی
جیمین:هرکار میخواید بکنید من نیستم...میخوام استراحت کنم
کلودی:ببین بلند نشی با روش بدی مجبورت میکنم بلند بشی
جیمین:ببین واقعا حالم خوب نیست...ولم کن
کلودی:گمشو برات دارو اوردم برو بخور
جیمین:یعنی هیچ دارویی بهتر از ینکه تو بری نیست
کلودی:گمشو یالا
جیمین بلند شد دست و صورتشو شست و تو آینه ه خودش نگاه کرد....صورتش صورتی شده بود از تب....زیر چشماشم سیاه...و اون صورت فرشته مانندش پوشیده از نقاب جن بود
از دستشویی اومد بیرون و رفت سالن...نشست رو میز و قبل ازینکه صبحونه بخوره داروهاشو خورد و صبحونه اشو شروع کرد
🕶part:22🕶
تو همون حالت بودن که گوشی میاکو به صدا دراومد....
میاکو:کلودیه
کیوکو:بزار رو اسپیکر
میاکو جواب داد و گذاشت رو اسپیکر
کلودی:این پدر سگو پیدا نکردیییییییییین....معلوم نشد کدوم گوریههههه
جیمین از اونور زد به پیشونیش و سرشو به دو طرف تکون داد:این چه مرگشه دیگه...
میاکو:چرا اینجاست
کلودی:قبرشو با دستا خودم کندم...نبینمش میکشمش
شوگا:پسر آگوست دی رو جلو خودش تهدید میکنی؟
کلودی:نمیدونی این....بیخیال ساعت ۱۰ همگی جای همیشه باشید
بعد ازین مکالمه رو تموم کردن...جیمین خسته بود و حال هیچی رو نداشت...بدن درد داشت و در مرز سرماخوردگی بود...سرش یکم درد میکرد و بیشتر ازین نمیتونست وایسته...
جیمین:میرم استراحت کنم
کیوکو:خوبی داداش؟
جیمین:یکم بدن درد و سر درد دارم...میرم حموم کنم و یکم استراحت کنم
میاکو:چیزی خواستی بگو
جیمین:اوکی
شوگا:فینال بازی ۳ روز دیگست....تا اونموقع سعی کن حالت کاملا خوب باشه
جیمین:نگران نباش...چه حالم خوب باشه چه نه...اون بازی رو میبرم....به هرحال که باید از دستورات آگوست دی اطاعت کرد
نگاهشو گرفت و از پله ها بالا رفت...قدم هاشو تند کرد و وارد اتاقش شد....بی مکث آب حموم رو باز کرد و رفت زیر دوش
حدود ۱۵ دقیقه حموم کرد و بعد از حموم اومد بیرون...لباساش رو پوشید و خودشو انداخت رو تخت و پتو رو دور خودش پیچوند و همون لحظه خوابید
.......
_:اینو چیکار کنم بیدار بشه
+:بزارش خواب باشه خو
_:شوخی میکنی؟داره از تب میسوزه میخوای بمیره
+:خو الان میگی چیکار کنیم
_:بزار اول بیدارش کنیم
همه این صدا ها مثل حلقه توی سر جیمین میچرخیدن....واضح نبودن و براش قابل فهم نیستن...آروم آروم چشاشو باز کرد...اول تار میدید اما بعد از چندبار پلک زدن بهتر شد
جیمین:چتونه!؟
کلودی:آه بلاخره جناب بیدار شدن
جیمین:چته....چرا از صبحی عین جن بالا سرمی؟
کلودی:بیکار که نیستم....بلند شو دیگه عههه....پس فردا باید باهم رقابت کنیم و باید کار این سانسور شده رو هم تموم کنیم کلی کار ریخته رو سرمون تو اینجا لم دادی
جیمین:هرکار میخواید بکنید من نیستم...میخوام استراحت کنم
کلودی:ببین بلند نشی با روش بدی مجبورت میکنم بلند بشی
جیمین:ببین واقعا حالم خوب نیست...ولم کن
کلودی:گمشو برات دارو اوردم برو بخور
جیمین:یعنی هیچ دارویی بهتر از ینکه تو بری نیست
کلودی:گمشو یالا
جیمین بلند شد دست و صورتشو شست و تو آینه ه خودش نگاه کرد....صورتش صورتی شده بود از تب....زیر چشماشم سیاه...و اون صورت فرشته مانندش پوشیده از نقاب جن بود
از دستشویی اومد بیرون و رفت سالن...نشست رو میز و قبل ازینکه صبحونه بخوره داروهاشو خورد و صبحونه اشو شروع کرد
۸.۸k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.