قسمت دوم هیت ال البته اگه کسی میخوندش

قسمت دوم هیت ال البته اگه کسی میخوندش

وقتی که به نزدیکیه درخت رسید چارین برگشت و پرید سرش رویه سینش نشست و با دوتا دستش گردنشو گرفت دست و پاش زخمی بود این بوی خون چارین رو تحریک میکرد ..دندونای نیشش بلند شده بود و چشماش قرمز جنی نهایة تلاشش رو میکرد که به چارین بفهمونه که اونه.. ولی وقتی تعقیر شکلش رو دید خشک شد و وحشت زده چارین سرشو جلو برد و دستاشو از گردن جنی باز کرد جنی خوشحال ازین که میتونه نفس بکشه و قافل ازینکه سرنوشت بدتری در انتظارشه با اولین نفسه عمیقی که کشید دندونای چارین که تویه گردنش فرو میرفت حس کرد و جیغ خفه ای کشید تمام تلاشش رو میکرد و مقاومت میکرد تکون میخورد و میخواست با تمام وجودش جلوی چارین رو بگیره اما لحظه ای صدای پاره شدن پوستش و فرو رفتن دندونای چارین متوفقش کرد.جنی درد میکشید و کاملا بیحس شدنشو حس میکرد اینکه ذره ذره داشت جونش من یرفت براش دردناک بود توی سکوت جنگل تنها صدایی که شنیده میشد قورت دادن و مکیدنه خونه جنی توسط چارین بود کم کم جنی سرد شد و بی حس حتی دیگه وجود چررین روی خودشو حس نمیکرد کم کم پلکاش بسته شد و خونش به ته رسید چارین از روی جنی بلند شد. حالا دیگه حس میکرد.... میشنید...و میدید. براش مهم نبود کجاست و کیه مهم این بود که سیره سیر بود.....
از ورودش به اون قبرستون یک هفته میگزشت و تازه تونسته بود ساحل رو پیدا کنه با ترس نزدیک قایقی که درهم شکسته و نابود شده بود شد و دوتا جسد خیس برخورد.... موهای لیسا به تیکه ای از چوب های شکسته ی قایق گره خورده بود و روی اب شناور بود... یه میخ طویله ای از پای جیسو رد شده بود و اونو سوراخ کرده بود و به قایق چسبونده بود چارین تهه قلبش خالی شد
پس بوم؟....نزدیک شدن یه نفر رو حس کرد و و با پیشدستی برگشت که بهش حمله کن که با ضربه ی محکمی به زمین خورد و همونجوری که رویه جنی نشسته بود کسی رو رویه خودش حس کرد چند بار پلک زد.. اشتباه نمیدید این بوم بود چشمای درشتش قرمز بود و نیش های بلندش لبه قلوه ای پایینش رو زخمی کرده بود بوم و چارین باهم گلاویز شدن ولی اخرش چارین حسابی بوم رو زخمی کرد و بعد خونشو خورد... الان دیگه تنها بود.....
تا شب پیش سه تا جسد نشسته بود همرو تقصیر نودش میدونست میدونست که نفر بعدی که باهاش روبه رو میشه قطعاکسیه که باعث تبدیلش شده... نوره ماهه تویه اب افتاده بود... چارین با خودش فکر میکرد:متنفرم.. از خودم. ازینجا و روبه دخترا. گفت:ازینا از همچی تماما وحودمو نفرت گرفته و فریاد زد... متنفرممم بغضش ترکید.... به خاطره همسفراش گریه نمیکرد.. دلش فقط و فقط به حاله خودش میسوخت.... شاخه و برگه درختا تکون مبخورد معلوم بود یه نفر داشت میومد میدونست که باید خودشو اماده ی روبه رویی با ومپایری که تبلیدش کرده بکنه.....
تموم شد
نظرتونو بگید
دیدگاه ها (۱۲)

🃏

🙇 🙇

نزدیک بود مامانم به این قسمت گالریم دست پیدا کنه

ســیـــصـــدوبـــیـــست و دو روز دیگه میاد

﴿ برده ﴾ part 18 فلش بک ؟...گوشی رو برداشت و بعد از چک کردن ...

واقعیت این است مردی که دلش را بین دو زن پخش میکند مردی نیست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط