پارت وهفت

#پارت وهفت



امیر علی :
رو تخت دراز کشیده بودم نگاهم به سقف اتاق بود دلم داشت می ترکید دستمو آوردم بالا وحلقه ای طلایی رنگ رو دستمو نگاه کردم بلند شدم واز خونه زدم بیرون سر راه یه دسته گل گرفتم ورفتم سرخاک امیر حسین تو سکوت نشسته بودم وسنگ قبرو نگاه می کردم
- داداشی شرمندتم بخدا ...مجبور شدم ببخشم داداش
بلند شدم وبرگشتم خونه داشتن شام می خوردن رفتم برم اتاقم حاجی گفت : بیا شام بخور .
- گشنم نیست
رفتم اتاقم ولی دیدم خالیه عصبی برگشتم وگفتم : وسایلم کو ؟!
حاجی : صدات بیار پایین امیر علی احترامت کجا رفته .
- وسایلم کو
حاجی : جایی که باید باشه .
حاجیه : امیر علی آروم
رُز بلند شد ورفت بالا حاجی حق به جانب نگام کرد وگفت : وقتی عقدش کردی باید کنارش باشی دیگه شوهرشی
انگار خنجر می زدن به قلبم
- برم تو خونه ای که داداشم بود
حاجی : امیر علی نازنین دیگه زنت شده اولش سخته بعد عادت می کنی
- نمی تونم بابا ...
مامان بلند شد واومد بغلم کردوگفت : فکر می کنی فقط برای تو سخته اون دختر بیچاره هیچی نمیگه جلوخودتو بگیر مامان
حاجی هم بلند شد وبغلم کرد سرمو گذاشتم رو شونه اش وگریه کردم داغ مرگ داداشم فراموش نشدنی بود چطور می تونستم جای اونو بگیرم
دیدگاه ها (۲۰)

سلام دوستای گلم حالتون خوش ودلتون شاد چند روز کار داشتم نتون...

#پارت امیر علی :روم نمی شد برم بالاخودمو با دیدن تلویزیون سر...

#پارت شصت وششم نازنین:رهامم بلند شد وبا امیر علی رفتن بیرون ...

#پارت شصد وپنج نازنین: خسته بودم از حرفای تکراری حاجی بغضمو ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲

برادر بی رحم من💔🥀🖤💫part 2&ولی... "کافیه (عصبی) &چ... چشم ببخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط