اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت24
لبخندی زدم وبه غزل اشاره کردم وگفتم:
_تاخانم راضی شد طول کشید
غزل باحرص نگاهم کردکه یکی ازپسرای کلاس گفت:
_چرا؟
_میگه نمیام...دیگه دلش وندارم
_واقعاغزل؟
_اره
خندیدن وچیزی نگفتن غزل زمزمه کردوگفت:
_دارم برات پناه
استادسلطانی اومدوهمه ساکت شدن نگاهی به جمع کرد ورومن ثابت موند نگاهم وازش گرفتم ودخترای لوس کلاس شروع کردن چرت وپرت گفتن یکی دخترای لوس کلاس باعشوه گفت:
_استادامروز چقدر خوشتیپ شدین
پوزخندی زدم که همون لحظه صدای سردوخشک استادسلطانی به گوشم خورد:
_خانم عزیزی اگر عشوه خرکیتون تموم شدتا من کلاسم رو شروع کنم
صدای خنده کل کلاس بلندشدو به دختره نگاه کردم که بدجوری کنف شده بود باحرص به بقیه نگاه کرد همون لحظه استادسلطانی دادزد:
_بسه...وقت کلاس من رو نگیرین باچرت وپرت گفتن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پارت24
لبخندی زدم وبه غزل اشاره کردم وگفتم:
_تاخانم راضی شد طول کشید
غزل باحرص نگاهم کردکه یکی ازپسرای کلاس گفت:
_چرا؟
_میگه نمیام...دیگه دلش وندارم
_واقعاغزل؟
_اره
خندیدن وچیزی نگفتن غزل زمزمه کردوگفت:
_دارم برات پناه
استادسلطانی اومدوهمه ساکت شدن نگاهی به جمع کرد ورومن ثابت موند نگاهم وازش گرفتم ودخترای لوس کلاس شروع کردن چرت وپرت گفتن یکی دخترای لوس کلاس باعشوه گفت:
_استادامروز چقدر خوشتیپ شدین
پوزخندی زدم که همون لحظه صدای سردوخشک استادسلطانی به گوشم خورد:
_خانم عزیزی اگر عشوه خرکیتون تموم شدتا من کلاسم رو شروع کنم
صدای خنده کل کلاس بلندشدو به دختره نگاه کردم که بدجوری کنف شده بود باحرص به بقیه نگاه کرد همون لحظه استادسلطانی دادزد:
_بسه...وقت کلاس من رو نگیرین باچرت وپرت گفتن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۱.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.