part 8
part 8
دنیای موازی
افتادم دنبال تهیونگ اینقدر دنبال هم کردیم که دیگه نفسی برامون نمونده بود روی زمین دراز کشیدم تهیونگ هم اومدن سر شو گذاشت روی شکمم دراز کشید با تعجب داشتم نگاش میکردم که یونگی او چیهوپ و نامجون و جین اومدن بالا
یونگی : ته ته بلند شو خجالت نمی نمیکشی
تهیونگ : نه بابا را حتم
کوکی : ا/ت ناراحته
همه با تعجب به کوکی نگاه میکردن
جیمین : تا حالا اینجوری از کسی طرفداری نکردی نکنه .
کوکی پرید وسط حرف جیمین و با اخم ساختگی گفت
کوک : نخیرم
نامجون : بچه ها این چیه دیگه
ا/ت: کدوم
نامجون اون کاغذ سفت که انگار توی که جعبه گرد بود به ما نشونمون داد
ا/ت: آها اون و میگی داشتم ملافه برمیداشتم که افتاد پایین تازه توی سر کوکی هم خورد
با یک لبخند دندون نما برگشتم طرفه کوکی کوکی خندش گرفت ولی خودشو جم کرد
جین : مگه کوکی اون ور نبود چجوری خورد تو سرش (با تعجب و شک )
ا/ت: اومد کنارم که بهم ملافه رو بده بد اون خورد تو سرش ( با ضایع ترین حالت 😐)
جیمین : آها( با لبخند شیطانی )
کوکی : کوفت
با داد نامجون هامون ساکت شدیم
جیهوپ : چی شد خوبی
نامجون : بد بخت شدیم رفت (با ترس )
ا/ت: چرا چی شده ( با نگرانی )
نامجون: بچه ها جاییم که توش پره زامبی شهر مرده
با حرفی که نامجون زد قلب ریخت یعنی چی شهر مرده ما چجوری از این جا سالم بیایم بیرون با زانو پرت شدم روی زمین کوکی اومد سمت
کوک : ا/ت خوبی
جیمین : ا/ت نگران نباش مطمئن باش ما سالم میریم بیرون
ا/ت: چجوری جیمین چجوری میفهمی ما توی شهر مرده ایم
شروع کردم به گریه کردن فکر میکنم خیلی نازک نارنجی شدم ولی دسته خودم نیست ( اره خواهر خیلی نازک نارنجی شدی 🤐)
حمایت یادتون نره بوس به کلتون
دنیای موازی
افتادم دنبال تهیونگ اینقدر دنبال هم کردیم که دیگه نفسی برامون نمونده بود روی زمین دراز کشیدم تهیونگ هم اومدن سر شو گذاشت روی شکمم دراز کشید با تعجب داشتم نگاش میکردم که یونگی او چیهوپ و نامجون و جین اومدن بالا
یونگی : ته ته بلند شو خجالت نمی نمیکشی
تهیونگ : نه بابا را حتم
کوکی : ا/ت ناراحته
همه با تعجب به کوکی نگاه میکردن
جیمین : تا حالا اینجوری از کسی طرفداری نکردی نکنه .
کوکی پرید وسط حرف جیمین و با اخم ساختگی گفت
کوک : نخیرم
نامجون : بچه ها این چیه دیگه
ا/ت: کدوم
نامجون اون کاغذ سفت که انگار توی که جعبه گرد بود به ما نشونمون داد
ا/ت: آها اون و میگی داشتم ملافه برمیداشتم که افتاد پایین تازه توی سر کوکی هم خورد
با یک لبخند دندون نما برگشتم طرفه کوکی کوکی خندش گرفت ولی خودشو جم کرد
جین : مگه کوکی اون ور نبود چجوری خورد تو سرش (با تعجب و شک )
ا/ت: اومد کنارم که بهم ملافه رو بده بد اون خورد تو سرش ( با ضایع ترین حالت 😐)
جیمین : آها( با لبخند شیطانی )
کوکی : کوفت
با داد نامجون هامون ساکت شدیم
جیهوپ : چی شد خوبی
نامجون : بد بخت شدیم رفت (با ترس )
ا/ت: چرا چی شده ( با نگرانی )
نامجون: بچه ها جاییم که توش پره زامبی شهر مرده
با حرفی که نامجون زد قلب ریخت یعنی چی شهر مرده ما چجوری از این جا سالم بیایم بیرون با زانو پرت شدم روی زمین کوکی اومد سمت
کوک : ا/ت خوبی
جیمین : ا/ت نگران نباش مطمئن باش ما سالم میریم بیرون
ا/ت: چجوری جیمین چجوری میفهمی ما توی شهر مرده ایم
شروع کردم به گریه کردن فکر میکنم خیلی نازک نارنجی شدم ولی دسته خودم نیست ( اره خواهر خیلی نازک نارنجی شدی 🤐)
حمایت یادتون نره بوس به کلتون
۵.۵k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.