کافه را باز کرده امبرای اینکه با درآمدش بتوانم یکی دو دس

کافه را باز کرده ام،برای اینکه با درآمدش بتوانم یکی دو دست کت و شلوار تازه بخرم که تویش احساس هویت کنم.دو جفت کفش تخت چرم بخرم که وقتی می پوشم شان؛فکر کنم حالا هرچی،اما باید یک قدمی بردارم.پیراهنی بخرم که وقتی دکمه هایش را می بندم؛فکر کنم یک چیز دیگر هم جور شد برای این که تکانی به خودم و دور و بدم بدهم.
از این جوراب ها بپوشم که اصلا گران نیست،اما پای آدم تویش احساس سبکی نمی کند و می تواند قدم های بلندی بردارد.ریشم را هم دوباره بتوانم با مچ تری اصلاح کنم.و البته بتوانم مهریه ی پری سیما را هم جفت و جور کنم که برود پی کار و زندگی اش و از تحقیر کردنم دست بردارد.
این همه حرف زدم برای این که به تان بگویم:لباس ها این قدر مهم اند توی بودن و توی چگونه بودن مان.و اگر میبینید کسی کار بزرگی نمی کند،برای این است که یا لباسی ندارد که بهش تکلیف کند؛یا اساسا،آدم کوچکی ست.



#کافه_پیانو |#فرهاد_جعفری
دیدگاه ها (۱)

امیدوارم اگه واقعاً مُردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کله‌اش ب...

ﺗﻜﻴﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ انسان ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ میﺗﺮﺳﻢ !...

بذار یه چیزی رو بهت بگم دوست من: تو این دنیا خیلی راحت تره ک...

به زنم نگاه می کنم و مثل بچه ها حیرت زده می شوم. با سر در گ...

دقیقا...دقیقا فکر کن ادم چقدر کوته فکر باشه که وجود خدا رو ز...

حکایت مرد و دام پزشک:روزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدیدی ...

۱ـ بهترین راه برای حفاظت رنگ خودرویک پوشش نانو اساسا یک سطح ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط