به قد و هیکلت نگاه نکن

به قد و هیکلت نگاه نکن
با بیست و چند سال سن
و تمام آن " آقا" هایی که به نافت میبندند
یک روز صبح
وقتی میخواهی خانه را ترک کنی
هوسِ در آغوش کشیدن به سرت میزند
و بدون هیچ ویزایی
به امن ترین نقطه دنیا
پناهنده میشوی

فکرت را منحرف نکن رفیق
رختخواب مادر را میگویم
هوس پنج سالگی را
اولین زن شوهر داری که عاشق اش شدم!

میروی در آغوش اش مچاله میشوی
و انگار نه انگار
که جهانی بی رحم
برای پذیرایی ات آماده میشود
انگار نه انگار
که روزگاری خشمگین
برایت خط و نشان میکشد
میروی و به دور از تمام تشویش ها
در آسوده ترینِ خواب ها رها میشوی

اینک زمان
در میان دستانت
که به دست پر مهرش سپرده ای
له و لَوَرده میشود

نفس میکشی
نفس میکشی
و این عطر
آشنا ترین عطریست
که نه در سرت!
در قلب ات میپیچد

آخ که چه حال لاتوصیفی ست
آخ که تمام قلم ام
فدای تار موی سپیدت
که زحماتِ عاشقانه ات را
به رخ تمام ادعاهایم میکشد
دیدگاه ها (۱)

آمدی لیلا.....ولی دیر آمدیدلخوشی ها رفته، دلگیر آمدیآمدی لیل...

پاییز جانحالا که تنها چند روزِ دیگر مهمان ما هستی، باید بگوی...

با من بمان که عشق مرا مبتلا کندبا درد های خویش مرا آشنا کندت...

واقعیت اینه کهاگه صد نفــر هم تو زندگیِ آدم بیادُ بـرههمیشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط