دیشب که مرا در آغوش گرفتی

دیشب که مرا در آغوش گرفتی.

باز هم زبانم یاری نکرد که بگویم
چقدر د‌وستت دارم

آخر زبانم به چشمانم حسودی
می کند ...!!!
دیدگاه ها (۱)

خنده های توخدا را بنده نیستندهر بار می خندیپاره می شودبند دل...

مقدس ترین جای دنیاستاتاق تنهایی هایموقتیبا نیت توخلوت میکنم ...

شب گاهی چنان ساکت می شودکه انگار یک زن دلش شکسته است...

انگار نارنج ها شکوفه داده اند در این شهرآنقدر که هر چه تفأل ...

😓پشیمانی برادران حضرت یوسف (ع) و بخشش او..🔷️انسان‌ها بخاطر ع...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط