گمان میکردم قانع باشی

گـمان میـکردم قـانع بـاشی

و بـه شـکستـن دلـم اکتـفا کـنی

نه ایـنکه فستـیـوالـی از دروغ به راه بـینـدازی

و در آخـر بـگویـی:

میـروم تا اذیـت نـشوی بـهتـرین مـن
دیدگاه ها (۱)

تو باشی من قدم به قدم فدایت می شوم تو باشی از لحظه های د...

…. ﻭﻗﺘـــــﯽ ﺍﺯ ﯾـــــﻪ نفر ﻣﯿـــــــﺮنجی ﺣﺘـــﯽ ...

نام تــــو را که می آورم دوباره ابر دلـَم میبارَد . . . نـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط