تموم حس تاریخو

تمومِ حس تاریخو
توی برقِ چشات داری
شبیهِ دخترک های
رو قلیون های قاجاری.

شکوهِ دوره ی مادی،
غمِ تاراجِ تیموری.
چه قدر نزدیکِ نزدیکی،
چه قدر از دیگرون دوری.

شبیه بوی بارون تو
غروبِ تخت جمشیدی
یه خورشیدی که از مغرب
به این ویرونه تابیدی

مرمت کن منو از نو!
نذار خالی شم از رؤیا
نگاهم کن اگه حتا
تمومه این سفر فردا.

هزار آتشکده توی
نگاهت غرقِ آتیشن
یه عالم یشم و مروارید
تو لبخندت یکی می شن

مثِ تابیدنِ مهتاب
رو طاقِ طاق بستانی
پر از نقش و نگاری تو
شبیهِ فرشِ ایرانی

می شه جام جمو حتا
تو دستای تو پیدا کرد
درِ هر معبدو می شه
با یک لبخندِ تو وا کرد.

مرمت کن منو از نو!
نذار خالی شم از رؤیا
نگاهم کن اگه حتا
تمومه این سفر فردا.



#یغما_گلرویی
دیدگاه ها (۱۳)

هر چه به جز خیالِ اوقصد حریم دل کنددر نگشایمش به رو،از در دل...

در طالع من نیستکه نزدیک "تو" باشممی‌گویمت از دور "دعا" گر بر...

هیچ گاه دوست داشتن هایِ پر دلیل را دوست نداشته اممثلا این ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط