چشمِ خود بستم که دیگر چشمِ مستت ننگرم ناگهان دل داد زد دی
#چشمِ_خود_بستم_که_دیگر_چشمِ_مستت_ننگرم_ناگهان_دل_داد_زد_دیوانه_من_میبینمش"
...
#نه_شبم_هست_و_نه_روز_و_نه_قرارِ_دگرم
رفتی و فاصله ها با من حیران گفتند
قصه ای را که ندانستم و آمد به سرم
مثل یک تکه ی سرگشته ی افتاده به موج
من در اندیشه ی بی ساحل تو غوطه ورم
رَسم این است که من ناز کنم تا تو نیاز
منِ لیلا ز تو مجنون تر و دیوانه ترم
اندکی گفتم و این قصه دراز است هنوز
که شب عشق تو را نیست هوای سَحَرم....
...
#نه_شبم_هست_و_نه_روز_و_نه_قرارِ_دگرم
رفتی و فاصله ها با من حیران گفتند
قصه ای را که ندانستم و آمد به سرم
مثل یک تکه ی سرگشته ی افتاده به موج
من در اندیشه ی بی ساحل تو غوطه ورم
رَسم این است که من ناز کنم تا تو نیاز
منِ لیلا ز تو مجنون تر و دیوانه ترم
اندکی گفتم و این قصه دراز است هنوز
که شب عشق تو را نیست هوای سَحَرم....
۵۹۷
۱۷ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.