part ¹²
part ¹²
ا.ت.
درو باز کردم
جین.ا.ت. تویی
ا.ت.اره اوپا منم
جین.برات نهار نگه داشتیم
ا.ت.توی راه چیزی خوردم
جین.او...اوکی
تهیونگ.کوک....
کوک. اون چش شده
ا.ت.میرم یکم بخوابم منو ساعت۵بیدار کنید
یونگی.ا.ت. متمطنی خوبی رنگت خیلی پریده
ا.ت.اره یونگیا خوبم فقط یکم خستم
جیمین.بعد از اینکه ا.ت رفت همه اعضا با چشم های نگران اونو نگاه میکردن
جیهوپ. بچه ها داره یه چیزیو ازمون مخفی میکنه
نامجون.صد در صد
جین.صبحا صبحونه نمیخوره نهار و میپیچونه و شام هم که خوابه
جیمین.بیشتر روز رو میره تمرین هر وقت بر میگرده چشماش سرخ شده و توی بدنش خستگی موج میزنه
یونگی.یه چیزی...شبا موقع خواب گاهی اوقات صدای گریه کردنش به گوشم میرسید اوایلش گفتم شاید مشکلی غیر از کارش داره اما اون زره زره داره نابود میشه
کوک.از اولشم میدونستم ....کار اون زنس
تهیونگ.کی؟
کوک.مربی دنسمون همیشه در حال سرزنش کردنه
نامجون.ما به حرفاش اهمیت نمی دادیم چون میدونستیم همش پوچه اما ا.ت چی
یونگی.باید باهاش حرف بزنیم قبل از اینکه نابود شدنشو ببینیم
ساعت۵
ا.ت.خود به خود بیدار شدم و دیدم ساعت ۵ تکه یخی که توی ساعت قرار بود بجای نهار بخورم و از توی یخچال کنارم برداشتمو توی اب ریختمش ابمو سر کشیدم که سوزش و توی معدم احساس کردم بی محلی بهش کردم باید بهش عادت کنم لباس های تمرینمو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون اعضا هرکدومشون مشغول کاری بودن خواستم از پله ها بیام پایین که سوزش معدم بد تر شد طوری که پاهام تحملشون نکرد و از پله قل خوردم و دیگه متوجه نشدم چیشد
یونگی.داشتم با گوشیم کتاب میخوندم که دیدم ا.ت از اتاق اومد بیرون خواستم بهش بگم بیاد پیشمون که دیدم حالش خوب نیست پاشدم که برم پیشش که یکدفعه قل خورد و افتاد پایین
ا.ت.
درو باز کردم
جین.ا.ت. تویی
ا.ت.اره اوپا منم
جین.برات نهار نگه داشتیم
ا.ت.توی راه چیزی خوردم
جین.او...اوکی
تهیونگ.کوک....
کوک. اون چش شده
ا.ت.میرم یکم بخوابم منو ساعت۵بیدار کنید
یونگی.ا.ت. متمطنی خوبی رنگت خیلی پریده
ا.ت.اره یونگیا خوبم فقط یکم خستم
جیمین.بعد از اینکه ا.ت رفت همه اعضا با چشم های نگران اونو نگاه میکردن
جیهوپ. بچه ها داره یه چیزیو ازمون مخفی میکنه
نامجون.صد در صد
جین.صبحا صبحونه نمیخوره نهار و میپیچونه و شام هم که خوابه
جیمین.بیشتر روز رو میره تمرین هر وقت بر میگرده چشماش سرخ شده و توی بدنش خستگی موج میزنه
یونگی.یه چیزی...شبا موقع خواب گاهی اوقات صدای گریه کردنش به گوشم میرسید اوایلش گفتم شاید مشکلی غیر از کارش داره اما اون زره زره داره نابود میشه
کوک.از اولشم میدونستم ....کار اون زنس
تهیونگ.کی؟
کوک.مربی دنسمون همیشه در حال سرزنش کردنه
نامجون.ما به حرفاش اهمیت نمی دادیم چون میدونستیم همش پوچه اما ا.ت چی
یونگی.باید باهاش حرف بزنیم قبل از اینکه نابود شدنشو ببینیم
ساعت۵
ا.ت.خود به خود بیدار شدم و دیدم ساعت ۵ تکه یخی که توی ساعت قرار بود بجای نهار بخورم و از توی یخچال کنارم برداشتمو توی اب ریختمش ابمو سر کشیدم که سوزش و توی معدم احساس کردم بی محلی بهش کردم باید بهش عادت کنم لباس های تمرینمو پوشیدم و از اتاق رفتم بیرون اعضا هرکدومشون مشغول کاری بودن خواستم از پله ها بیام پایین که سوزش معدم بد تر شد طوری که پاهام تحملشون نکرد و از پله قل خوردم و دیگه متوجه نشدم چیشد
یونگی.داشتم با گوشیم کتاب میخوندم که دیدم ا.ت از اتاق اومد بیرون خواستم بهش بگم بیاد پیشمون که دیدم حالش خوب نیست پاشدم که برم پیشش که یکدفعه قل خورد و افتاد پایین
۶۷۶
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.