لباس ا/ت اسلاید بعد 🍬 پسری با طمع عشق 🦋
پسری با طمع عشق 🦋
ا/ت یه دختر 16 ساله که با بدبختی اودیشن(ازمون) خانندگی داده و قبول شده
وباید وسایلاشو جمع کنه بره کره که توی کره..........
ᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔ
Prt4
هوپی
ساعت 4 پشت کمپانی بودم داشتم با خودم حرف می زدم که ا/ت اومد جلو چشام محوش شده بودم لباسش خیلی قشنگ بود تو فکر بودم که ا/ت زد به شیشه
ا/ت :نمی خای درو باز کنی
هوپی :نه... چرا چرا بیا بالا
هوپی
در باز کردمو اومد بالا قلبم تند تند میزد چرااا؟؟
بخاطر این دخترس اما من تا حالا عاشق نشدم چطور تونست توی دوروز منو عاشف خودش کنه
خیس عرق شدم استرس داشتم نمی دونم چرا
هوپی: اینجا یکم گرم نیست
ا/ت: نه چطور.
تو گرمته
هوپی: نه
ا/ت :اها/ت هوپی خیلی عجیب بود انگار رفتارش عوض شده بود سوالا ی چرت می پرسید اما دیگه حرف نزد تا رسیدیم به یه کافه خلوت
هوپی اومدو در رو برام باز کرد پیدا شیدیم و رفتیم نشستیم سر ی میز
هوپی قهوه سفارش داد اما من چون از قهوه بدم میومد هات چاکلت سفارش دادم
هوپی
من نگو که عاشقش شدم
اگرم شده باشم باید زود تر بهش میگفتم تا کس دیگه ای این کارو نکرده
میخاستم بگم اما ترسیدم پسم بزنه پس گفتم
هوپی :ام ا/ت
ا/ت :جانم
هوپی
عرررر اون الان به من گفت جانم کیلی لی لی مبارک
خفشه صدای درونم ساکت شو شاید ردت کرد
ا/ت: هوپی چیزی می خای بگی
هوپی :ها اره ام اممم میای بریم شهر بازی
ا/ت :واقعا باش الان بریم
هوپی :اره
ا/ت :بریم
هوپی: اما سفارشامون
ا/ت :ولش کن
ا/ت
با هوپی رفتیم شهر بازی خیلی خوش گذشت بعدشم رفتیم رستوران نشستیم سر ی میز و هوپی اومد کنار من نشست لپام یکم سرخ شده بود هوپی دستشو گذاشت رو دستم بیشتر سرخ شدم
هوپی: ا/ت
ا/ت :ب... بله
هوپی :من.. من میخام ی زی بهت یگم
ا/ت :ب... گو
هوپی: من.. میدونی.. ام من ازت خوشم اومده
ا/ت :چی
هوپی :ناراخت شدی
ا/ت: نه
هوپی: خوشحال شدی
ا/ت :نه
هوپی: پس چی شدی
ا/ت :نمی دونم
هوپی: لپات چرا سرخ شده
ا/ت :چی.... لپام....وایی
هوپی
بهش که گفتم سرخ شده بود لپشو کشیدم خیلی نرمو گوگولی بود بعدشم یه بوسه به پیشونیش زدمو گفتم:
بلند شو بریم
ا/ت: بریم
ا/ت رفتیم خونه و....
بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚
ا/ت یه دختر 16 ساله که با بدبختی اودیشن(ازمون) خانندگی داده و قبول شده
وباید وسایلاشو جمع کنه بره کره که توی کره..........
ᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔ
Prt4
هوپی
ساعت 4 پشت کمپانی بودم داشتم با خودم حرف می زدم که ا/ت اومد جلو چشام محوش شده بودم لباسش خیلی قشنگ بود تو فکر بودم که ا/ت زد به شیشه
ا/ت :نمی خای درو باز کنی
هوپی :نه... چرا چرا بیا بالا
هوپی
در باز کردمو اومد بالا قلبم تند تند میزد چرااا؟؟
بخاطر این دخترس اما من تا حالا عاشق نشدم چطور تونست توی دوروز منو عاشف خودش کنه
خیس عرق شدم استرس داشتم نمی دونم چرا
هوپی: اینجا یکم گرم نیست
ا/ت: نه چطور.
تو گرمته
هوپی: نه
ا/ت :اها/ت هوپی خیلی عجیب بود انگار رفتارش عوض شده بود سوالا ی چرت می پرسید اما دیگه حرف نزد تا رسیدیم به یه کافه خلوت
هوپی اومدو در رو برام باز کرد پیدا شیدیم و رفتیم نشستیم سر ی میز
هوپی قهوه سفارش داد اما من چون از قهوه بدم میومد هات چاکلت سفارش دادم
هوپی
من نگو که عاشقش شدم
اگرم شده باشم باید زود تر بهش میگفتم تا کس دیگه ای این کارو نکرده
میخاستم بگم اما ترسیدم پسم بزنه پس گفتم
هوپی :ام ا/ت
ا/ت :جانم
هوپی
عرررر اون الان به من گفت جانم کیلی لی لی مبارک
خفشه صدای درونم ساکت شو شاید ردت کرد
ا/ت: هوپی چیزی می خای بگی
هوپی :ها اره ام اممم میای بریم شهر بازی
ا/ت :واقعا باش الان بریم
هوپی :اره
ا/ت :بریم
هوپی: اما سفارشامون
ا/ت :ولش کن
ا/ت
با هوپی رفتیم شهر بازی خیلی خوش گذشت بعدشم رفتیم رستوران نشستیم سر ی میز و هوپی اومد کنار من نشست لپام یکم سرخ شده بود هوپی دستشو گذاشت رو دستم بیشتر سرخ شدم
هوپی: ا/ت
ا/ت :ب... بله
هوپی :من.. من میخام ی زی بهت یگم
ا/ت :ب... گو
هوپی: من.. میدونی.. ام من ازت خوشم اومده
ا/ت :چی
هوپی :ناراخت شدی
ا/ت: نه
هوپی: خوشحال شدی
ا/ت :نه
هوپی: پس چی شدی
ا/ت :نمی دونم
هوپی: لپات چرا سرخ شده
ا/ت :چی.... لپام....وایی
هوپی
بهش که گفتم سرخ شده بود لپشو کشیدم خیلی نرمو گوگولی بود بعدشم یه بوسه به پیشونیش زدمو گفتم:
بلند شو بریم
ا/ت: بریم
ا/ت رفتیم خونه و....
بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚
۴۱.۰k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.