DARK LIKE BLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part 17
رکیتا:
تو حساس ترین قسمت بحث و دعوامون بودیم که با اومدن مارنی همه ساکت شدم و نگاه ها رفت روش
یه نیم نگاهی انداخت و داشت میرفت که با صدام متوقف شد
+ وایسا ببینم خانوم خوشگل کردن کجا میرن!؟
با چهره ای پوکر مانند و سرد جواب داد: یک به تو هیچ ربطی نداره دو فقط برای اینکه تا وقتی میام کلافم نکنی میگم...میخوام برم سر عکس برداری
+ چرا انقد یهویی!
کلافه جواب داد: ببخشید که شما مدیر برناممید و باهاتون تنظیم نکردن
با پرویی جواب دادم: دفعه آخر باشه از دفعه بعدی هماهنگ کن
با چهره ی حرسی دویید سمتم که پاشدم و فقط فرار کردم تو اتاقم و پشتمم نگاه نکردم ببینم داره میاد هنوز یا نه
و این کارم باعث شد همه بخندن
لای در رو یکم باز کردم و آروم پرسیدم :هنوز هست؟
یونگی جواب داد: نه رفتش پاشو بیا
همین که در رو باز کردم مارنی رو رو به روم دیدم تا اومدم در رو دوباره ببندم یکی زد تو سرم و رفت
تهیونگ: حقت بود
اومدم جوابش رو بدم که میا هم گفت: با اینکه دوست ندارم بگم ولی حق با تهیونگه
+ میاااااا
هوسوک: راست میگه خب
حرصم درومد
دلم میخواست کلشون رو بکنم و کل حرصم رو توی یک جیغ خالی کردم
مارنی:
در رو بستم برم که صدای جیغ رکیتا رو شنیدم و با نگرانی دوباره رفتم داخل
_ چیه چخبره؟
با نگرانی پرسیدم
رکیتا برگشت سمتم که ترسید و یک متر پرید بالا و همه زدن زیر خنده و منم خندم گرفت خیلی باحال پرید
خنده هامون تموم شد که نگاهم به رکیتا افتاد چهرش رفت تو هم و...
رکیتا :
+ مارنی ازت یه سوال دارم.
- بپرس.
+ من ماشینت رو پنچر کردم با چی میخوای بری ؟؟؟
- تعمیر کار درستش کرد.
+ ولی من دوباره پنچرش کردم.
نگاه مارنی پر از حرس شد و داد زد :
- یکی زنگ بزنه تعمیر کار بیاددددددد.
- نیازی نیست من میرسونمت.
+ نیاز نکرده تو برسونیش مگه من مردم
- آره راست میگه مگه رانندم مرده.
با این حرف مارنی همه خندیدن منم حرسم گرفت و آبمیوه ی روی میز رو ریختم رو سر مارنی.
- هی عقده ای چیکار کردیییی
+ حالا تا تو آماده بشی تعمیر کار ماشینت رو درست میکنه.
مارنی اعصبانی نگاهم کرد منم اهمیت ندادم و رو کردم به جیمین و گفتم :
- دیگه هم نیازی نکرده برای اون کاری بکنی.
جیمین خواست جوابم رو بده که دست تهیونگ رو گرفتم و گفتم :
+ بیا بریم داره دیرمون میشه.
همه از جمله جیمین و مارنی گفتن :
کجااااا؟؟
+ منو رکیتا نمیخوایم به کسی توضیح بدیم.
نظر فراموش نشه
part 17
رکیتا:
تو حساس ترین قسمت بحث و دعوامون بودیم که با اومدن مارنی همه ساکت شدم و نگاه ها رفت روش
یه نیم نگاهی انداخت و داشت میرفت که با صدام متوقف شد
+ وایسا ببینم خانوم خوشگل کردن کجا میرن!؟
با چهره ای پوکر مانند و سرد جواب داد: یک به تو هیچ ربطی نداره دو فقط برای اینکه تا وقتی میام کلافم نکنی میگم...میخوام برم سر عکس برداری
+ چرا انقد یهویی!
کلافه جواب داد: ببخشید که شما مدیر برناممید و باهاتون تنظیم نکردن
با پرویی جواب دادم: دفعه آخر باشه از دفعه بعدی هماهنگ کن
با چهره ی حرسی دویید سمتم که پاشدم و فقط فرار کردم تو اتاقم و پشتمم نگاه نکردم ببینم داره میاد هنوز یا نه
و این کارم باعث شد همه بخندن
لای در رو یکم باز کردم و آروم پرسیدم :هنوز هست؟
یونگی جواب داد: نه رفتش پاشو بیا
همین که در رو باز کردم مارنی رو رو به روم دیدم تا اومدم در رو دوباره ببندم یکی زد تو سرم و رفت
تهیونگ: حقت بود
اومدم جوابش رو بدم که میا هم گفت: با اینکه دوست ندارم بگم ولی حق با تهیونگه
+ میاااااا
هوسوک: راست میگه خب
حرصم درومد
دلم میخواست کلشون رو بکنم و کل حرصم رو توی یک جیغ خالی کردم
مارنی:
در رو بستم برم که صدای جیغ رکیتا رو شنیدم و با نگرانی دوباره رفتم داخل
_ چیه چخبره؟
با نگرانی پرسیدم
رکیتا برگشت سمتم که ترسید و یک متر پرید بالا و همه زدن زیر خنده و منم خندم گرفت خیلی باحال پرید
خنده هامون تموم شد که نگاهم به رکیتا افتاد چهرش رفت تو هم و...
رکیتا :
+ مارنی ازت یه سوال دارم.
- بپرس.
+ من ماشینت رو پنچر کردم با چی میخوای بری ؟؟؟
- تعمیر کار درستش کرد.
+ ولی من دوباره پنچرش کردم.
نگاه مارنی پر از حرس شد و داد زد :
- یکی زنگ بزنه تعمیر کار بیاددددددد.
- نیازی نیست من میرسونمت.
+ نیاز نکرده تو برسونیش مگه من مردم
- آره راست میگه مگه رانندم مرده.
با این حرف مارنی همه خندیدن منم حرسم گرفت و آبمیوه ی روی میز رو ریختم رو سر مارنی.
- هی عقده ای چیکار کردیییی
+ حالا تا تو آماده بشی تعمیر کار ماشینت رو درست میکنه.
مارنی اعصبانی نگاهم کرد منم اهمیت ندادم و رو کردم به جیمین و گفتم :
- دیگه هم نیازی نکرده برای اون کاری بکنی.
جیمین خواست جوابم رو بده که دست تهیونگ رو گرفتم و گفتم :
+ بیا بریم داره دیرمون میشه.
همه از جمله جیمین و مارنی گفتن :
کجااااا؟؟
+ منو رکیتا نمیخوایم به کسی توضیح بدیم.
نظر فراموش نشه
۲۳.۰k
۲۰ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.