–
قهوشُ خوردُ خیره شد به خیابون ، گفت این آدما رو میبینی ؟ هر روز از خونه میزنن بیرون ، خودشونو گم میکنن تو جمعیت که شاید درداشون دیده نشه
آدمایی که بهم سلام میگن بعدشم غیب میشن! بدون خدافظی ..
این کوچه، این خیابونارو میبینی ؟؟ هرروز ، هرشب یه مُرده میده، به یکی تجاوز میشه ، یکی از درد نَسخی میمیره!
این پنجره هارو میبینی ؟ هر شب توش یه جوون میمیره، هرشب صدایه ناله های دختری میاد که دلش نمیخواست پدرش بدنشو لمس کنه.. هرشب صدای هق هق های خورده یِ پسری میاد که نمیخواد کسی بفهمه داره گریه میکنه.. این خیابونا ، این آدما ، این پنجره ها، این کوچه ها خیلی عجیبن! خیلی.
_
#نویسندهیمست
آدمایی که بهم سلام میگن بعدشم غیب میشن! بدون خدافظی ..
این کوچه، این خیابونارو میبینی ؟؟ هرروز ، هرشب یه مُرده میده، به یکی تجاوز میشه ، یکی از درد نَسخی میمیره!
این پنجره هارو میبینی ؟ هر شب توش یه جوون میمیره، هرشب صدایه ناله های دختری میاد که دلش نمیخواست پدرش بدنشو لمس کنه.. هرشب صدای هق هق های خورده یِ پسری میاد که نمیخواد کسی بفهمه داره گریه میکنه.. این خیابونا ، این آدما ، این پنجره ها، این کوچه ها خیلی عجیبن! خیلی.
_
#نویسندهیمست
۶۶.۶k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱