از کنار هردختری که رد می شد

از کنار هردختری که رد می شد
یک تنه ی جانانه می زد و لذت می برد...
یک آن دیدم مقابل من است
نفسم حبس شد
چادرم را کشیدم جلوتر و سر جایم ایستادم
ببخشیدی گفت و خودش را کشید کنار...
حالا دیگر چادرم را خیلی بیشتر دوست دارم...

#چادرم
#حقیقت
دیدگاه ها (۳)

با چادر سیاهم وقتی در خیابان ها،میان این عروسکهای رنگی راه م...

✔دخترانه مرد زندگی خودت باش؛اگر متأهل نیستی متعهد باش ...!➖م...

★چادر من!★میراث خون دلهای خیمه نشینان ظهر عاشوراست★چادر من!★...

آهای مردی کهمیگویی چادر نپوشبا رنگ سیاهش دلت میگیرداین را بد...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۱ فصل ۳ )لبخند شادي زدم و همونجور دست...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۲۰به موهاش چنگ زدم و اروم گفت...

( ظهور ازدواج )( پارت ۳۱۵ فصل ۳ )قلبم داشت از جا در میومد.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط