ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۲۰
به موهاش چنگ زدم و اروم گفتم الا : کاملاً
نفسهاش تند شد و لبخند با لذت و مهربوني زد. خودمو کشیدم جلو و رو پاهاش نشستم. به موهام چنگ زد و سرشو برد توي گردنم. نفسم بند اومد و به زور نفس نفس زدم. لبهاشو اروم کشید سمت شونه ام و شونه برهنه مو بوسه بارون کرد. نفسم بند اومده بود. سرشو کشیدم بالا
دستشو نوازش وار روی بدنم کشید و خواست لبامو ببوسه که اینبار من لبامو عقب کشیدم. لرزون زل زد تو چشمام و گفت
جیمین : پشیمون نمیشی؟
دستاي يخمو سمت تیشرتش بردم. خیرہ تو چشمام دستاشو بالا گرفت تا درش بیارم دستمو لرزون روي قلبش گذاشتم. خيلي تند میزد.
چشماشو بست و دستشو روی دستم گذاشت و محکم فشردش.
با دست آزادش گردنمو محکم گرفت و سمت خودش کشید و بي نفس به زور زمزمه کرد جیمین:دارم آتیش میگیرم ..لا..
و خيلي تند و داغ لبامو بوسید. بوسه هاش داغ داغ بود
دستاشو دورم انداخت و محکم منو تو اغوش کشید. اخ..
دستامو دور گردنش انداختم. چرخوند و خوابوندم رو تخت و لبهامو داغ و پر عطش کشید. براي اولين بار همراهیش کردم این همراهي پر عطش ترش کرده بود. دستشو نرم برد زیر لباس خوابم با نفس خيلي سنگين دستمو روي گردنش گذاشتم. عمیق نگام کرد و نرم لباسم رو بالا زد و شکممو بوسید. از شدت حرارت لبهاش شکمم رفت تو.. داشتم خفه میشدم.
خيلي داغ بود. خيلي زياد. جوري با هیجان عشق بازی میکردیم انگار دفعه اولمون بود. همونقدر گرم و پر استرس
همونقدر پرهیجان و پر عطش همونقدر خواستني..
جوري سفت به هم گره خورده بودیم انگار دفعه اول و اخرمونه و نمیخواستیم حتي ثانيه اي رو از دست بدیم. همه وجودم رو به اغوش گرمش سپرده بودم و خيلي خيلي شیرین پذیرام بود
دستمو به طلب لذت بیشتر روی بدن گرمش کشیدم. صورتشو تو هم کشید و محکم لبامو گاز گرفت الاي عاشق الاي عجيبيه..
اونقدر عجیب که هرگز تو خواب هم نمیدید اینجور خودش رو وقف معشوقش بكنه... اما کرده بود دل و روح و جسمش تماماً متعلق به این مرد بود.
بچه ها .. امشب .اقعا خسته شدم از ظهر تا الان دارم مینویسم و آپ میکنم فقد بخاطر شما و خوب بگم تا فردا ظهر بای راستی میدونید پارت بعدی رو کی میزارم .. وقتی این ۹ پارت لایک بخوره و کامنت هاش به ۵۰ یا ۶۰ برسه.. و سپاسگزارم از شما شب و کابوس های خوبی رو براتون آرزو میکنم 😈😈😁😂
( فصل سوم ) پارت ۴۲۰
به موهاش چنگ زدم و اروم گفتم الا : کاملاً
نفسهاش تند شد و لبخند با لذت و مهربوني زد. خودمو کشیدم جلو و رو پاهاش نشستم. به موهام چنگ زد و سرشو برد توي گردنم. نفسم بند اومد و به زور نفس نفس زدم. لبهاشو اروم کشید سمت شونه ام و شونه برهنه مو بوسه بارون کرد. نفسم بند اومده بود. سرشو کشیدم بالا
دستشو نوازش وار روی بدنم کشید و خواست لبامو ببوسه که اینبار من لبامو عقب کشیدم. لرزون زل زد تو چشمام و گفت
جیمین : پشیمون نمیشی؟
دستاي يخمو سمت تیشرتش بردم. خیرہ تو چشمام دستاشو بالا گرفت تا درش بیارم دستمو لرزون روي قلبش گذاشتم. خيلي تند میزد.
چشماشو بست و دستشو روی دستم گذاشت و محکم فشردش.
با دست آزادش گردنمو محکم گرفت و سمت خودش کشید و بي نفس به زور زمزمه کرد جیمین:دارم آتیش میگیرم ..لا..
و خيلي تند و داغ لبامو بوسید. بوسه هاش داغ داغ بود
دستاشو دورم انداخت و محکم منو تو اغوش کشید. اخ..
دستامو دور گردنش انداختم. چرخوند و خوابوندم رو تخت و لبهامو داغ و پر عطش کشید. براي اولين بار همراهیش کردم این همراهي پر عطش ترش کرده بود. دستشو نرم برد زیر لباس خوابم با نفس خيلي سنگين دستمو روي گردنش گذاشتم. عمیق نگام کرد و نرم لباسم رو بالا زد و شکممو بوسید. از شدت حرارت لبهاش شکمم رفت تو.. داشتم خفه میشدم.
خيلي داغ بود. خيلي زياد. جوري با هیجان عشق بازی میکردیم انگار دفعه اولمون بود. همونقدر گرم و پر استرس
همونقدر پرهیجان و پر عطش همونقدر خواستني..
جوري سفت به هم گره خورده بودیم انگار دفعه اول و اخرمونه و نمیخواستیم حتي ثانيه اي رو از دست بدیم. همه وجودم رو به اغوش گرمش سپرده بودم و خيلي خيلي شیرین پذیرام بود
دستمو به طلب لذت بیشتر روی بدن گرمش کشیدم. صورتشو تو هم کشید و محکم لبامو گاز گرفت الاي عاشق الاي عجيبيه..
اونقدر عجیب که هرگز تو خواب هم نمیدید اینجور خودش رو وقف معشوقش بكنه... اما کرده بود دل و روح و جسمش تماماً متعلق به این مرد بود.
بچه ها .. امشب .اقعا خسته شدم از ظهر تا الان دارم مینویسم و آپ میکنم فقد بخاطر شما و خوب بگم تا فردا ظهر بای راستی میدونید پارت بعدی رو کی میزارم .. وقتی این ۹ پارت لایک بخوره و کامنت هاش به ۵۰ یا ۶۰ برسه.. و سپاسگزارم از شما شب و کابوس های خوبی رو براتون آرزو میکنم 😈😈😁😂
- ۸.۵k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط