به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست

زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست

پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست
که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست

سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست


#سعدی-جان
دیدگاه ها (۱۹)

بالش من پر آواز پر چلچله ها ست.. پرده را بردارید...

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم؟دولت صحبت آن مونس جان مار...

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاستشب ...

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بسزین چمن سایه آن سرو روان ما را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط