گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس

من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس

قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس

#حضرت -حافظ
دیدگاه ها (۱۲)

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاستشب ...

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوستعاشقم بر همه عالم که همه...

انسان برای این متولد می شود که "زندگی" کند. هسته ی وجودی خوی...

احساس مهربان تو عطریستکه هرلحظه به‌مشامم میرسد.

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط