من همان روز که آن خال بدیدم گفتم

من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم

هرگز آشفته رویی نشدم یا مویی
مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم

هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد
گو بدانید که من با غم رویش جفتم

رنگ رویم غم دل پیش کسان می‌گوید
فاش کرد آن که ز بیگانه همی‌بنهفتم

پیش از آنم که به دیوانگی انجامد کار
معرفت پند همی‌داد و نمی‌پذرفتم


#عالیجناب_سعدی


دیدگاه ها (۱)

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوندتا ابد سر نکشد وز سر پیمان نر...

‌نگفتمت مرو آن جا ڪه آشنات منمدر این سراب فنا چشمه حیات منم#...

‌تو چه پرسی که کدامی تو در این عشق چه نامیصنما شاه جهانی ز ت...

‌به من نگاه کن ، نگاه کنبه بستر رگان من.ببین چگونه موج می زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط