به من نگاه کن


به من نگاه کن ،
نگاه کن
به بستر رگان من.
ببین چگونه موج می زند
غمت میان آن ،
چو گیسوان بافته.

ز پشت من گذر مکن ،
که راه شوم دردها جانگزاست
و درد شیهه می کشد،
گذر مکن ، نگه مکن،
که درد شیهه می کشد ،
میان بند بند نای استخوان تو

کجاست ؟
کجاست جاده های خواب ؟
کجاست راز سر به مهر خاموشی؟
کجاست شهر ناشناس عطرهای ناب؟

مرا میان جنگل بلور دست های خود،
پناه ده .
به زهرِ مرگبارِ بوسه ، التیام ده.
مرا ، مرا ، بِکش ، بُکش ،
نجات ده
تو ای فریب راستین !
و آنچه رفت و
رفت و
رفت
رفت و در من است
بر آب ده .

#نصرت_رحمانی


دیدگاه ها (۷)

‌تو چه پرسی که کدامی تو در این عشق چه نامیصنما شاه جهانی ز ت...

من همان روز که آن خال بدیدم گفتمبیم آن است بدین دانه که در د...

‌پس به‌سان خانه‏‌ای خالی بر کنار خیابانی خلوت به انتظارت می‌...

‌زندگیِ من از روزی آغاز شدڪه تو را دیدمو بازوانت، راهِ دهشت‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط