میروم پشتِ سرم آب نپاشی یک وقت
میروم پشتِ سرم آب نپاشی یک وقت
کاسه ای نقره یِ مهتاب نپاشی یک وقت
خسته از بادِ خزان، خابِ ابد میخاهم
عطرِ گُل سرزده در خاب نپاشی یک وقت
غرقِ نجوایِ سکوتم نشکن بغضم را
رویِ خاکم غزلی ناب نپاشی یک وقت
نوشدارویِ تو دیر آمده، آن را دیگر
رویِ زخمِ دلِ سهراب نپاشی یک وقت
بعد از این دلخوشِ تاریکیِ شبها هستم
نورِ شمعی به سرِ قاب نپاشی یک وقت
میروم دستِ خداحافظی ام را بفشار
اشکی از بدرقه بی تاب نپاشی یک وقت
بگذر از قافیه ها، آهِ جگرسوز نکش
سینه یِ سوخته ام را نخراشی یک وقت
وعده یِ ما به قیامت... نه که یادت برود
نه نیایی، نه نمانی، نه نباشی یک وقت
کاسه ای نقره یِ مهتاب نپاشی یک وقت
خسته از بادِ خزان، خابِ ابد میخاهم
عطرِ گُل سرزده در خاب نپاشی یک وقت
غرقِ نجوایِ سکوتم نشکن بغضم را
رویِ خاکم غزلی ناب نپاشی یک وقت
نوشدارویِ تو دیر آمده، آن را دیگر
رویِ زخمِ دلِ سهراب نپاشی یک وقت
بعد از این دلخوشِ تاریکیِ شبها هستم
نورِ شمعی به سرِ قاب نپاشی یک وقت
میروم دستِ خداحافظی ام را بفشار
اشکی از بدرقه بی تاب نپاشی یک وقت
بگذر از قافیه ها، آهِ جگرسوز نکش
سینه یِ سوخته ام را نخراشی یک وقت
وعده یِ ما به قیامت... نه که یادت برود
نه نیایی، نه نمانی، نه نباشی یک وقت
۶۷۲
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.