در آغوش شیطان
"در آغوش شیطان"
---
Chapter: 1
Part: 15
ویو جونکوک
اون شب هیچ شکاری نکردم.
برگشتم به عمارت، رفتم سمت اتاقم، و خودمو پرت کردم روی تخت.
سقف رو نگاه میکردم، ولی ذهنم جای دیگه بود.
هنوز فکرم پیش اون دختره بود.
اون چشاش... سبز، عمیق، بیصدا.
اون موها... طلایی، پخششده بین برگها، مثل نور وسط تاریکی.
من؟
منم محو خودش کرده بود.
نه از روی ضعف، نه از روی عشق.
یه چیزی توی اون بود که نمیشد نادیده گرفت.
دستمو گذاشتم روی پیشونیم.
چرا اون اینقدر تو ذهنم مونده؟
من که همیشه راحت فراموش میکردم.
اما اون...
اون فرق داشت.
---
---
Chapter: 1
Part: 15
ویو جونکوک
اون شب هیچ شکاری نکردم.
برگشتم به عمارت، رفتم سمت اتاقم، و خودمو پرت کردم روی تخت.
سقف رو نگاه میکردم، ولی ذهنم جای دیگه بود.
هنوز فکرم پیش اون دختره بود.
اون چشاش... سبز، عمیق، بیصدا.
اون موها... طلایی، پخششده بین برگها، مثل نور وسط تاریکی.
من؟
منم محو خودش کرده بود.
نه از روی ضعف، نه از روی عشق.
یه چیزی توی اون بود که نمیشد نادیده گرفت.
دستمو گذاشتم روی پیشونیم.
چرا اون اینقدر تو ذهنم مونده؟
من که همیشه راحت فراموش میکردم.
اما اون...
اون فرق داشت.
---
- ۴.۲k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط