من و تو خیال میکردیم قدرتمون بیشتر از عشقه

من و تو خیال میکردیم قدرتمون بیشتر از عشقه
فکر میکردیم با پاره کردن عکسا و نامه ها و دور انداختن یادگاریا و حذف کردن چتا و عکسای توی گوشی و بلاک کردن هم و خراب شدن کافه‌ی خاطره‌ها و تغییر دادن آدرس میشه همه چیزو از بین برد و تمومش کرد
ما فکر میکردیم فراموشی همینقدر ساده‌ست
دیوونه بودیم فکر میکردیم عقل حکمش جداییمونه و میتونیم بی هم سر کنیم
و تمام ماجراهامون خلاصه میشه تو اینکه من و تو باختیم این شرطو
عشق برنده شد و بهمون ثابت کرد با دور ریختن خاطره ها نمیشه دوتا دلی رو که وصل همن از هم جدا کرد
عشق بهمون ثابت کرد من و تو نمیتونیم بدون هم سر کنیم
محکوممون کرد باز به هم و حالا فرقش با قبل اینه که این محکومیتو میپرستیم
برامون قشنگ ترین اتفاق دنیاست
این کم آوردن
این باختن
این تسلیم شدن
سعادت و رستگاری من و توئه
ما اونقدر سمج و خیره سر بودیم که روزگار مجبورمون کرد خیلی درد بکشیم تا بپذیریم که چقدر عاشق همیم و چقدر محتاج بودن همیم و چقدر بی هم هیچیم
جنگ سختی بود اما باختنمون قشنگ بود
باید سور داد و جشن گرفت این باخت باشکوهو

#مانگ_میرزایی
دیدگاه ها (۱)

🍃 💌 🌸 از آخرین باری که کسی رو #دوست داشتم چیز زیادی یادم ...

همیشه هم نمیشود "خوب" بود ...همیشه هم نمیتوان چشم ها را به ر...

تو وقتی نمیخوای تو زندگی کسی بمونیحق نداری باهاش جوری باشی ک...

😻 💙 🎈 💫

《مدرسه رویایی》

چرا من پارت ۱۱و جنی قضیه رو گفتهمون لحظه جونکوک وارد اتاق می...

### فصل دوم | پارت پنجم نویسنده: Ghazal عکس روی میز بود و ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط