حالا که فکر میکنم میبینم واقعا او را نداشتم ..
حالا که فکر میکنم میبینم واقعا او را نداشتم ..
حتی برای لحظه ای ..
هیچ خاطره ی ب خصوصی ب یاد ندارم که بگویم نه فلان جا او ماله من بود ..
هیچ خیابان یا پارکی نیست که با او قدم زده باشم ..
یا مثلا کافه ای که در ان قهوه خورده باشیمو درباره اینده و ارزوهایمان صحبت کرده باشیم..
در هیچ شهر بازی سوار بر رنجر نشدیم .. اصلا هیچ هیجانی را تجربه نکردیم ..
لعنتی ما حتی یک عکس دو نفره هم با هم نداشتیم ..
هیچ چیزه مشترکی بین ما نبود ..
هیچ چیز ..
پس این حالت جنون وار در این نقطه از زندگی از کجا امده است؟
اینکه هر کسو هر چیزی مرا به یاد او میندازد ..
کافه که میروم یاد فلان خاطره یمان در کافه می افتم ..
کافه ای که هیچگاه نرفتیم؟
نیمکتی در دنج ترین جای پارک میبینم و یاد صحبت های دو نفریمان بر روی ان نیمکت می افتم ...
پارکی که هیچگاه نرفتیم؟
فلان لباس را که میپوشم یاد فلان تیپم در فلان رستوران با او می افتم ..
رستورانی که هیچگاه نرفتیم؟
لعنتی تو خیلی زود رفتی ..
اصلا انگار امده بودی که بروی ..
بروی و دیگر پشت سرت را هم نگاه نکنی ..
امدی حسرت دستانت را بر دلم گذاشتیو رفتی ..
حسرت ذوب شدنم پس از هر نگه ساده ی تو ..
حسرت نوشیدن یک فنجان قهوه در کنار هم ..
دلم عجیب تنگ است ..
برای کسی که هیچ خاطره ای با او نداشتم ..
برای کسی ک نمیشود حتی برای لحظه ای او را داشته باشم..
لعنتیه دوستداشتنی من :
برایت
#دلم_عجیب_تنگ_است ...
حتی برای لحظه ای ..
هیچ خاطره ی ب خصوصی ب یاد ندارم که بگویم نه فلان جا او ماله من بود ..
هیچ خیابان یا پارکی نیست که با او قدم زده باشم ..
یا مثلا کافه ای که در ان قهوه خورده باشیمو درباره اینده و ارزوهایمان صحبت کرده باشیم..
در هیچ شهر بازی سوار بر رنجر نشدیم .. اصلا هیچ هیجانی را تجربه نکردیم ..
لعنتی ما حتی یک عکس دو نفره هم با هم نداشتیم ..
هیچ چیزه مشترکی بین ما نبود ..
هیچ چیز ..
پس این حالت جنون وار در این نقطه از زندگی از کجا امده است؟
اینکه هر کسو هر چیزی مرا به یاد او میندازد ..
کافه که میروم یاد فلان خاطره یمان در کافه می افتم ..
کافه ای که هیچگاه نرفتیم؟
نیمکتی در دنج ترین جای پارک میبینم و یاد صحبت های دو نفریمان بر روی ان نیمکت می افتم ...
پارکی که هیچگاه نرفتیم؟
فلان لباس را که میپوشم یاد فلان تیپم در فلان رستوران با او می افتم ..
رستورانی که هیچگاه نرفتیم؟
لعنتی تو خیلی زود رفتی ..
اصلا انگار امده بودی که بروی ..
بروی و دیگر پشت سرت را هم نگاه نکنی ..
امدی حسرت دستانت را بر دلم گذاشتیو رفتی ..
حسرت ذوب شدنم پس از هر نگه ساده ی تو ..
حسرت نوشیدن یک فنجان قهوه در کنار هم ..
دلم عجیب تنگ است ..
برای کسی که هیچ خاطره ای با او نداشتم ..
برای کسی ک نمیشود حتی برای لحظه ای او را داشته باشم..
لعنتیه دوستداشتنی من :
برایت
#دلم_عجیب_تنگ_است ...
۳.۸k
۲۶ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.