من جنگیدم واسه اینکه چیزی رو که ممکن نیست ممکن کنم شد ول

من جنگیدم واسه اینکه چیزی رو که ممکن نیست ممکن کنم. شد ولی مثل این بود که روی یه ساختمون کج در حال ریزش یه طبقه‌ی جدید بسازم. همه ش باهم ریخت!
دیدگاه ها (۱)

میگفت اگ همینطوری ادامه پیدا کنه دیوونه میشیملیوان چایی داغ ...

وقتی احساساتتو با کلی ذوق بروز میدی و آدما با بی توجهیشون س...

ساعت‌ها زیرِ بارون ایستادم و به دونه هایِ بارون نگاه کردموقت...

بهش میگم دکتر اگه هیشکی نیاد ملاقاتمون چی؟ نگا میکنه از بالا...

خوش اومدید به دنیای من:

زارت هالووین 💁🏻‍♀️🤡🎀

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط