اونننن لیمیون بود دوس ات و هانا
اونننن لیمیون بود دوس ات و هانا
هانا ؛ واییی ایمیون ترسیدمممم فکر کردمممم تهیونگهههه
ات : گفتم سه تاییی کیف کنیم
لیمیون و هانا همو بغل کردن
نشیتن
ات اب میوه اورد
لیمیون رفت دست شویی
یهو زنگ خومه رو زدن
ات تو اشپز خونه بود
ات : هانا میشه باز کنی پیتزا سفارش دادم اونه
هانا : باشه( خیالم راحت شد
رفتم در روباز گردمممممممم کهههه تهیونگ جلوم ظاهر شد
هانا : تو
ات : هانا کیه ( امد پذیرایی دیددد تهیونگه )
ات : تو کی هستی
تهیونگ : دوتاشونم ببرین ماشین
تهیونگ : خونه رو هم بگردین
هانا : چییی تهیونگ تروخدااا ات رو ول کننن من فرار کردممم اون تقصیری ندارههههه
تهیونگ : خفه شوو گفتم ببرینش ماشین
ات : ولم کنیددددد
بردن ماشیین
ات با ماشین دیگه
هانا و ته هم با ماشین دیگه
تهیونگ : فک نمی کردی پیدات کنم
هانا : چه طور منو پیدا کردی
تهیونگ : یادته روز اول بهت گفتم لباس نیار چون اونجا هس
هانا : هم
تهیوینگ : می دومتسم روزی فرار می کنی واسه همین توش جی پی اس گذاشتم
تهیونگ : از قانونام سرپیچی کردیی پس تنبیه میشی
هانا : هر چقدر می خوای منو بزن من دوباره فرار میکنم
تهیونگ ؛ نه دیگه این بار تنبیه چیز دیگس
هانا : منظورت چیه
تهیونگ : میفهمی ، شاید دوستت رو بفزستم اتاق بازی
هانا : چی
تهیونگ : ۱۰۰ تا چه طوره ؟؟ یا ۲۰۰ تا
هانا : تهیونگ لطفاااا کاری باهاش نداشته باش
تهیونگ خندید ؛ واقعا
گوشی تهیونگ زنگ خرد
تهیونگ : اهو چه خوب
تهیونگ : بیارش
قط کرد
تهیونگ: یک دوست دیگه اضافه شد
هانا ؛ چی منظورت لیمیونه ؟
تهیونگ : اهوم
هاما : التماست میکنممم به جای اونا منو بزن با اونا کاری نداشته باش
تهیونگ : تنبیه تو سرجاشه
چند مین بعد
رسیدن خومه
تهیونگ : ببرینش سیاه چال
ات : ولمم کنیدددد هاناااا کمکممم کنننننن
هانا : اتتتت ( با گریه
لیمیون : ولممم کننن
هانا ؛ لیمیون
هانا خواس بره پیش ات تهیونگ از دست هانا رو گرفت
برد اناق
تهیونگ : چرا فرا کردی( باداد
تهیونگ : خیلی دوس داری اذیتتت کنممم ( باداد
تهیونگ : چیشد ساکت شدییییی
چرا فرار کردی انقدر ازم متنفری
هانا : نمی خواستممم فرار کنمممم به خاطرجک فرار کرو م( تو دلش
تهیونگ : بگوووو دیگههههه خیلی دوس داری بازممم کتک بزنممممم
یهو بورا امد تو
بورا : چه خبرتونهههههه
هانا داشت بی صدا گریه می کرد
بورا : هانا چرا داری گریه میکنی
تهیونگ : مامان برو بیرون
بورا : بسهههه چرا داد میزنی سرش هاننننن نمیبنی داره گریه میکنهههههه
بورا رفت هانا رو بغل کرد دستش روگرفت
بورا : بیا بریم اتاق من
تهیونگ : چی
بورا : چیههه می خوای اینجا بمونه باز سرش داد بزنی
تهیونگ : مامان تو نمی دونی چی شده پس
بورا : همین که گفتم هاما زودباش بیا
تهیونگ : هانا اینجا می مونه
بورا : می خوای رو حرف ماددت حرف بزنی
نهیونگ : اون قراره زن من بشه پس می خوام پیش من باشه
بورا : هنوز زنت نیس
هانا ؛ واییی ایمیون ترسیدمممم فکر کردمممم تهیونگهههه
ات : گفتم سه تاییی کیف کنیم
لیمیون و هانا همو بغل کردن
نشیتن
ات اب میوه اورد
لیمیون رفت دست شویی
یهو زنگ خومه رو زدن
ات تو اشپز خونه بود
ات : هانا میشه باز کنی پیتزا سفارش دادم اونه
هانا : باشه( خیالم راحت شد
رفتم در روباز گردمممممممم کهههه تهیونگ جلوم ظاهر شد
هانا : تو
ات : هانا کیه ( امد پذیرایی دیددد تهیونگه )
ات : تو کی هستی
تهیونگ : دوتاشونم ببرین ماشین
تهیونگ : خونه رو هم بگردین
هانا : چییی تهیونگ تروخدااا ات رو ول کننن من فرار کردممم اون تقصیری ندارههههه
تهیونگ : خفه شوو گفتم ببرینش ماشین
ات : ولم کنیددددد
بردن ماشیین
ات با ماشین دیگه
هانا و ته هم با ماشین دیگه
تهیونگ : فک نمی کردی پیدات کنم
هانا : چه طور منو پیدا کردی
تهیونگ : یادته روز اول بهت گفتم لباس نیار چون اونجا هس
هانا : هم
تهیوینگ : می دومتسم روزی فرار می کنی واسه همین توش جی پی اس گذاشتم
تهیونگ : از قانونام سرپیچی کردیی پس تنبیه میشی
هانا : هر چقدر می خوای منو بزن من دوباره فرار میکنم
تهیونگ ؛ نه دیگه این بار تنبیه چیز دیگس
هانا : منظورت چیه
تهیونگ : میفهمی ، شاید دوستت رو بفزستم اتاق بازی
هانا : چی
تهیونگ : ۱۰۰ تا چه طوره ؟؟ یا ۲۰۰ تا
هانا : تهیونگ لطفاااا کاری باهاش نداشته باش
تهیونگ خندید ؛ واقعا
گوشی تهیونگ زنگ خرد
تهیونگ : اهو چه خوب
تهیونگ : بیارش
قط کرد
تهیونگ: یک دوست دیگه اضافه شد
هانا ؛ چی منظورت لیمیونه ؟
تهیونگ : اهوم
هاما : التماست میکنممم به جای اونا منو بزن با اونا کاری نداشته باش
تهیونگ : تنبیه تو سرجاشه
چند مین بعد
رسیدن خومه
تهیونگ : ببرینش سیاه چال
ات : ولمم کنیدددد هاناااا کمکممم کنننننن
هانا : اتتتت ( با گریه
لیمیون : ولممم کننن
هانا ؛ لیمیون
هانا خواس بره پیش ات تهیونگ از دست هانا رو گرفت
برد اناق
تهیونگ : چرا فرا کردی( باداد
تهیونگ : خیلی دوس داری اذیتتت کنممم ( باداد
تهیونگ : چیشد ساکت شدییییی
چرا فرار کردی انقدر ازم متنفری
هانا : نمی خواستممم فرار کنمممم به خاطرجک فرار کرو م( تو دلش
تهیونگ : بگوووو دیگههههه خیلی دوس داری بازممم کتک بزنممممم
یهو بورا امد تو
بورا : چه خبرتونهههههه
هانا داشت بی صدا گریه می کرد
بورا : هانا چرا داری گریه میکنی
تهیونگ : مامان برو بیرون
بورا : بسهههه چرا داد میزنی سرش هاننننن نمیبنی داره گریه میکنهههههه
بورا رفت هانا رو بغل کرد دستش روگرفت
بورا : بیا بریم اتاق من
تهیونگ : چی
بورا : چیههه می خوای اینجا بمونه باز سرش داد بزنی
تهیونگ : مامان تو نمی دونی چی شده پس
بورا : همین که گفتم هاما زودباش بیا
تهیونگ : هانا اینجا می مونه
بورا : می خوای رو حرف ماددت حرف بزنی
نهیونگ : اون قراره زن من بشه پس می خوام پیش من باشه
بورا : هنوز زنت نیس
۱۲.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.