📚 افتاب در حجاب
📚#افتاب_در_حجاب
♥️#ادامه_قسمت49
در زیر بار شکننده مصیبت و مسؤلیت طى کند و خم به ابرونیاورى.
آیا این همان کوفه اى است که تو در آن ، تفسیرقرآنى مى گفتى؟!
آیا این همان کوفه اى است که کوچه هایش ، خاك پاى تو را مریدانه به چشم مى کشید؟ یا این همان کوفه اى است که زنانش ، زینب را برترین بانوى عالم مى شمردند و مردانش بر صلابت عقیله بنى هاشم سجود مى بردند؟ نه ، باور نمى توان کرد...
اینهمه زیور و تزیین و آذین براى چیست؟این صداى ساز و دهل و دف از چه روست؟این مطربان و مغنیان درکوچه و خیابان چه مى کنند؟
این مردم به شادخوارى کدام فتح و پیروزى اینچنین دست مى افشانند و پاى مى کوبند؟در این چند صباح،....
چه اتفاقى در عالم افتاده است ؟
چه بلایى ، چه حادثه اى ، چه زلزله اى ،
کوفه و مردمش را اینچین دگرگون کرده است؟چرا همه چشم ها خیره به این کاروان غریب است ؟
به دختران و زنان بى سرپناه ؟
این چشمهاى دریده از این کاروان چه مى خواهند؟فریاد مى زنى :_اى اهل کوفه ! از خدا و رسولش شرم نمى کنید که چشم به حرم پیامبر دوخته اید؟
از خیل جمعیتى که به نظاره ایستاده اید، زنى پا پیش مى گذارد و مى پرسد:
_شما اسیران ، از کدام فرقه اید؟
پس این جشن و پایکوبى و هیاهو براى ورود این کاروان کوچک اسراست ؟!عجب ! و این مردم نمى دانند که در فتح کدام جبهه، در پیروزى کدام جنگ و براى اسارت کدام دشمن ،پایکوبى مى کنند؟نگاهى به اوضاع دگرگون شهر مى اندازى... و نگاهى به کاروان خسته اسرا.... و پاسخ مى دهى :
ما اسیران ، از خاندان محمدمصطفائیم!...
#ادامه_دارد....
♥️#ادامه_قسمت49
در زیر بار شکننده مصیبت و مسؤلیت طى کند و خم به ابرونیاورى.
آیا این همان کوفه اى است که تو در آن ، تفسیرقرآنى مى گفتى؟!
آیا این همان کوفه اى است که کوچه هایش ، خاك پاى تو را مریدانه به چشم مى کشید؟ یا این همان کوفه اى است که زنانش ، زینب را برترین بانوى عالم مى شمردند و مردانش بر صلابت عقیله بنى هاشم سجود مى بردند؟ نه ، باور نمى توان کرد...
اینهمه زیور و تزیین و آذین براى چیست؟این صداى ساز و دهل و دف از چه روست؟این مطربان و مغنیان درکوچه و خیابان چه مى کنند؟
این مردم به شادخوارى کدام فتح و پیروزى اینچنین دست مى افشانند و پاى مى کوبند؟در این چند صباح،....
چه اتفاقى در عالم افتاده است ؟
چه بلایى ، چه حادثه اى ، چه زلزله اى ،
کوفه و مردمش را اینچین دگرگون کرده است؟چرا همه چشم ها خیره به این کاروان غریب است ؟
به دختران و زنان بى سرپناه ؟
این چشمهاى دریده از این کاروان چه مى خواهند؟فریاد مى زنى :_اى اهل کوفه ! از خدا و رسولش شرم نمى کنید که چشم به حرم پیامبر دوخته اید؟
از خیل جمعیتى که به نظاره ایستاده اید، زنى پا پیش مى گذارد و مى پرسد:
_شما اسیران ، از کدام فرقه اید؟
پس این جشن و پایکوبى و هیاهو براى ورود این کاروان کوچک اسراست ؟!عجب ! و این مردم نمى دانند که در فتح کدام جبهه، در پیروزى کدام جنگ و براى اسارت کدام دشمن ،پایکوبى مى کنند؟نگاهى به اوضاع دگرگون شهر مى اندازى... و نگاهى به کاروان خسته اسرا.... و پاسخ مى دهى :
ما اسیران ، از خاندان محمدمصطفائیم!...
#ادامه_دارد....
۲.۴k
۲۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.