آرام در کوچه راہ میرفت و فرشتگان، خود خاک زیر پایش شدہ بو
آرام در کوچه راہ میرفت و فرشتگان، خود خاک زیر پایش شدہ بودند...
به سمت مسجد میرفت، مسجدے که پس از پیامبر، محل تجمع کفر آمیز مردم شدہ بود...
مےرفت تا براے مردم سخن بگوید، تا آنان را از خواب غفلت بیدار کند...
اما خود میدانست که این مردم، خود این خواب را انتخاب کردہ اند!
قدم در مسجد گذاشت...
نفس در سینه همگان حبس شد...
ستون هاے مسجد، خود به جاے مردمان بی غیرت و پوست بر استخوان از شرم زانو زدند و سلامش دادند...
دقایقے به سکوت گذشت و یکبارہ بانو آہ کشیدند..
صداے ناله و ضجه از هر چه در مسجد بود برخاست....
لب بہ سخن گشود و خدا خود، در کلامش تجلے کرد..
『 #اعلموا_انے_فاطمه🖤🌿』
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
به سمت مسجد میرفت، مسجدے که پس از پیامبر، محل تجمع کفر آمیز مردم شدہ بود...
مےرفت تا براے مردم سخن بگوید، تا آنان را از خواب غفلت بیدار کند...
اما خود میدانست که این مردم، خود این خواب را انتخاب کردہ اند!
قدم در مسجد گذاشت...
نفس در سینه همگان حبس شد...
ستون هاے مسجد، خود به جاے مردمان بی غیرت و پوست بر استخوان از شرم زانو زدند و سلامش دادند...
دقایقے به سکوت گذشت و یکبارہ بانو آہ کشیدند..
صداے ناله و ضجه از هر چه در مسجد بود برخاست....
لب بہ سخن گشود و خدا خود، در کلامش تجلے کرد..
『 #اعلموا_انے_فاطمه🖤🌿』
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۲.۰k
۲۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.