درخواستی
درخواستی
تک پارتی مایکی
وقتی قهرید و تقصیر مایکیه:
خسته بعد از یه دعوا از معبد برگشت خونه تو خیلی منتظرش بود وقتی وارد خونه شد به سمتش رفتی
ا/ت:مایکی کجا بودی چقدر دیر ک...
مایکی:به تو چه...؟
ا/ت:مایکی!
مایکی:خفه شو
و تو را کنار زد و از پله ها بالا رفت پشت سرش رفتی روی پله چهارم بود که بازوش رو گرفتی و نگهش داشتی
ا/ت:مایکی حالت خوبه؟...من...
دستش رو از دستت کشید و محکم بهت سیلی زد نفست حبس شد و با تعجب بهش نگاه میکردی، نفس عمیقی کشید با حالت سردی با چشمای بسته به دیوار تکیه داد
مایکی:گفتم خفه شو (با صدای خیلی آروم)
فقط نگاهش کردی بعد بدون هیچ حرفی درحالی که به زور جلوی سرازیر شدن اشکت رو گرفته بودی به سمت اتاق دویدی و در رو پشت سرت قفل کردی و بغضت ترکید و گریه کردی
بعد از پنج دقیقه صدای پای مایکی رو که به اتاق نزدیک میشد شنیدی مایکی شروع در زدن کرد...
مایکی:دارلینگ...دختر کوچولو...در رو باز کن...ا/ت... لطفاً ببخشید...دوریاکی کوچولو باز کن در رو
به اسرار و تهدید شکستن در توجه نکردی و در رو باز نکردی و۱-۲-۳...کومممم در با لگد مایکی خورد شد
با ترس بلند شدی و به مایکی نگاه کردی با هر قدم مایکی رو به جلو تو یه قدم عقب میرفتی تا اینکه دیوار متوقفت کرد و مایکی هم به دیوار قفلت کرد(اسلاید2)
قبل از اینکه بخوای چیزی بگی مایکی شکوفه لبات رو آروم چید و بعد ازت جدا شد تو رو توی بغل خودش کشید(اسلاید3)
مایکی: متاسفم دوریاکی کوچولو
امیدوارم راضی باشید 🤍🫂
تک پارتی مایکی
وقتی قهرید و تقصیر مایکیه:
خسته بعد از یه دعوا از معبد برگشت خونه تو خیلی منتظرش بود وقتی وارد خونه شد به سمتش رفتی
ا/ت:مایکی کجا بودی چقدر دیر ک...
مایکی:به تو چه...؟
ا/ت:مایکی!
مایکی:خفه شو
و تو را کنار زد و از پله ها بالا رفت پشت سرش رفتی روی پله چهارم بود که بازوش رو گرفتی و نگهش داشتی
ا/ت:مایکی حالت خوبه؟...من...
دستش رو از دستت کشید و محکم بهت سیلی زد نفست حبس شد و با تعجب بهش نگاه میکردی، نفس عمیقی کشید با حالت سردی با چشمای بسته به دیوار تکیه داد
مایکی:گفتم خفه شو (با صدای خیلی آروم)
فقط نگاهش کردی بعد بدون هیچ حرفی درحالی که به زور جلوی سرازیر شدن اشکت رو گرفته بودی به سمت اتاق دویدی و در رو پشت سرت قفل کردی و بغضت ترکید و گریه کردی
بعد از پنج دقیقه صدای پای مایکی رو که به اتاق نزدیک میشد شنیدی مایکی شروع در زدن کرد...
مایکی:دارلینگ...دختر کوچولو...در رو باز کن...ا/ت... لطفاً ببخشید...دوریاکی کوچولو باز کن در رو
به اسرار و تهدید شکستن در توجه نکردی و در رو باز نکردی و۱-۲-۳...کومممم در با لگد مایکی خورد شد
با ترس بلند شدی و به مایکی نگاه کردی با هر قدم مایکی رو به جلو تو یه قدم عقب میرفتی تا اینکه دیوار متوقفت کرد و مایکی هم به دیوار قفلت کرد(اسلاید2)
قبل از اینکه بخوای چیزی بگی مایکی شکوفه لبات رو آروم چید و بعد ازت جدا شد تو رو توی بغل خودش کشید(اسلاید3)
مایکی: متاسفم دوریاکی کوچولو
امیدوارم راضی باشید 🤍🫂
۴.۴k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.