باید بهار اینجوری بگذره

باید بهار اینجوری بگذره
یه خونه باشه با یه ایوون بزرگ؛
لبه ایوون پر از گلدون هایی باشه که مادربزرگ عاشقشونه و صبح به صبح قبل بیدار شدن اهل خونه،قربون صدقشون میره و بهشون آب میده..
یه حیاط پر از درخت باشه و یه حوض آبی تازه رنگ شده وسط حیاط که شبها، عکس ماه بیفته داخلش!
یه تخت کنار ایوون زیر پنجره باشه و یه لحاف سنگین..
از همون لحاف هایی که وقتی میندازی روت نمیشه نفس کشید!
از همونایی که بوی نم و عطر خاص جا رختخوابی رو میده..
بعد یه روز بالا و پایین کردن حیاط و نشستن کنار حوض و بازی کردن با ماهی ها
شب بخوابی تو همون ایوون و زیر اون لحاف سنگین دست دوز مادربزرگ
بین گرم و سرد شدن و تاب خوردن زیر لحاف خوابت ببره
صبح با بوی نم بارون بلند شی؛
وقتی چشماتو باز میکنی انقد ذوق کنی که دلت بخواد بخوابی و دوباره صبح بشه

محسن_صفری.
.
.
*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*

#خاص
دیدگاه ها (۱)

تو از کِی عاشقی؟!این پرسش آیینه بود از من...خودش از گریه ام ...

قولها... بی اعتبارحرفها... ناخالصعشقها...پوشالیمحبتها...قلاب...

مهر بان بودیم ولی خنجر زدند بر پشت ماداس نامردی زدند بر دست ...

💚🍀❤دلم یک حوض آبی میخواهد،،، یک خونه ی قدیمی،، یک کلبه ی چوب...

یه حوض گرد قشنگ آبی رنگ وسط حیاط داشتیم که از هر فرصتی استفا...

میان عشق و درد ---پارت اول:صبح بود و نور خورشید آرام روی پنج...

پارت ۱: مافیایی مخفی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط