دلم تنگ است از این دنیا چرایش را نمی دانم

دلـــم تنگ است از این دنیا چرایش را نمی دانم
من این شعر غم افزا را شبی صد بار می خوانم
چه میخواهم از این دنیا،از این دنیــای افسونگر
قسـم بر پاکی اشکـــــــم جوابش را نمی دانم
بـه سوی درگه هستـــــی هزاران بار رو کردم
الهی تا به کی غمگیــن در این غمخانه می مانم
خـــــــدایا با تو می گویم حدیث کهنه غم را
بگــو با من،که سالی چند در این غمخانه مهمانم
دلــــم تنگ است از این دنیا چرایش را نمی دانم
ولی یک روز این غـم را ، ز خود آهسته می رانم
.
دلم تنگ است...
دیدگاه ها (۱)

بی رحمی عشق همین است!که وقتی فهمید جای پایش سفت شده،شروع میک...

اجازه هست به لوح دِلَت قلم بزنم؟!برای یکدفه حرف از ته دلم بز...

عشق را آموختم از بلبلیچون بدیدم رسم عشقش با گلیپر گشو...

اگر می خواهی زنی راعاشقانه در کنار خودت داشته باشیباید برای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط