یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم

یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم
بی‌محکمه زندانی بازوی تو باشم

پیچیده به پای دل من پیچش مویت
تا باز زمین‌خورده‌ی گیسوی تو باشم

کم بودن اسپند در این شهر سبب شد
دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم

طعم عسل عالی لب‌هات دلیلی‌ست
تا مشتری دائم کندوی تو باشم

تو نصف جهانی و همین عامل شُکر است
من رفتگری در پل خواجوی تو باشم


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎
دیدگاه ها (۲)

می شد به آغوش خودت تنها پناه اورد می شد کنار تو کمی آرام تر ...

منجّمان به شبیه تو؛ ماه می گویندبه باز کردن چشمت! پگاه می گو...

گاهی که خسته می‌شوماز تمامی روزهایی که انگارتمام تلاششان؛تنه...

خیلی وقتام …آدم دلش واسه اون چیزایی تنگ میشهکه مجبوره وانمود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط