💜 내 마피아 남편 💜
💜 내 마피아 남편 💜
part 1
از زبان ا.ت:
امروز روز تولد کوک و الان ساعت ۷ صبحه و هنوز خوابه میخوام وقتی رفت شرکت برم هدیش رو بخرم رفتم لبه تخت نشستم آروم بیدارش کردم
ا.ت: کوکی بیدارشو ساعت۷ته (آروم)
کوک:باشه چاگیا
کوک:بلند شدم کت شلوار مشکی م رو پوشیدم کراوات قرمز م رو بستم و عطر تلخ م رو زدم
ا.ت:وقتی وارد اتاق شدم هون جوری دهنم وا مونده بود خیلی جذاب شده بود
کوک:خوب شدم
ا.ت:خوب چیه خیلی جذاب شدی
آمد و لبشو رو لبم گذاشت و بوسیه ی کوتاهی رو لبم کاشت
ا.ت: بیا پایین صبحونه بخور
کوک:باش
نشستیم صبحپونمون رو خوردیم که دیگه کوک هم وقت رفتنش بود
آمد لبم رو بوسید
ا.ت: خداحافظ جونکوکا
کوک: خداحافظ بانی
بعد رفت منم رفتم لباس پوشیدم و سویچ لانپو رگینم رو برداشتم و رفتم بزرگترین و معروفترین فروشگاه حیوانات خونگی اینقدر گشتم گشتم که آخر یکیشون چشم رو گرفت خیلی کیوت بود مطمئن بودم کوک دوسش داره (عکسش رو پست میکنم) رفتم غذا سگ و جای خواب و شونه مخصوص و........... گرفتم و رفتم یه ساعت مردونه سیاه و با دور طلایی گرفتم تو راه بودم که یه بستی فروشی رو دیدم دوتا بستی توتفرنگی گرفتم یکیشو دادم سگه یکیشم خودم خوردم بعد یه کیک شکلاتی بزرگ خوامه ای هم برای تولد کوک سوار لانپورگینم شدم و سمت خونه حرکت کردم
ادامه دارد
ببخشید اگه بد بود 🥺
شرطا:
لایک:۵
کامنت:همه بزارن
_____💜______________
____________💙__
____💚______
مایل به حمایت ✨💫
part 1
از زبان ا.ت:
امروز روز تولد کوک و الان ساعت ۷ صبحه و هنوز خوابه میخوام وقتی رفت شرکت برم هدیش رو بخرم رفتم لبه تخت نشستم آروم بیدارش کردم
ا.ت: کوکی بیدارشو ساعت۷ته (آروم)
کوک:باشه چاگیا
کوک:بلند شدم کت شلوار مشکی م رو پوشیدم کراوات قرمز م رو بستم و عطر تلخ م رو زدم
ا.ت:وقتی وارد اتاق شدم هون جوری دهنم وا مونده بود خیلی جذاب شده بود
کوک:خوب شدم
ا.ت:خوب چیه خیلی جذاب شدی
آمد و لبشو رو لبم گذاشت و بوسیه ی کوتاهی رو لبم کاشت
ا.ت: بیا پایین صبحونه بخور
کوک:باش
نشستیم صبحپونمون رو خوردیم که دیگه کوک هم وقت رفتنش بود
آمد لبم رو بوسید
ا.ت: خداحافظ جونکوکا
کوک: خداحافظ بانی
بعد رفت منم رفتم لباس پوشیدم و سویچ لانپو رگینم رو برداشتم و رفتم بزرگترین و معروفترین فروشگاه حیوانات خونگی اینقدر گشتم گشتم که آخر یکیشون چشم رو گرفت خیلی کیوت بود مطمئن بودم کوک دوسش داره (عکسش رو پست میکنم) رفتم غذا سگ و جای خواب و شونه مخصوص و........... گرفتم و رفتم یه ساعت مردونه سیاه و با دور طلایی گرفتم تو راه بودم که یه بستی فروشی رو دیدم دوتا بستی توتفرنگی گرفتم یکیشو دادم سگه یکیشم خودم خوردم بعد یه کیک شکلاتی بزرگ خوامه ای هم برای تولد کوک سوار لانپورگینم شدم و سمت خونه حرکت کردم
ادامه دارد
ببخشید اگه بد بود 🥺
شرطا:
لایک:۵
کامنت:همه بزارن
_____💜______________
____________💙__
____💚______
مایل به حمایت ✨💫
۵.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.