عاشقی

عاشـــــقی
رسم قشنــــگ صبح اســــت
ڪہ سر صبـــــح برایت
چای و
لبخـــــند و
ســـــلام آوردم
من سر ذوق همین عشـــــق
چنین بیـــــــــدارم
دیدگاه ها (۱)

مـیان تاریـکیتو را صــدا کردمسکــوت بود و نسیــمکه پرده را م...

مـیان تاریـکیتو را صــدا کردمسکــوت بود و نسیــمکه پرده را م...

هیچ فڪرش را نمی ڪردمڪه بعد از رفتنـتبگذرند ایــن لحظه هاآنــ...

دلـــم رااشـــتباهــی بردیفراموش ڪنحتــی برای دادنش هم برنـگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط