میان تاریکی

مـیان تاریـکی

تو را صــدا کردم

سکــوت بود و نسیــم

که پرده را مــی برد
دیدگاه ها (۱)

یادمـــان باشد که کوچکـــترین امـــید دادن به کــسیشــــاید ...

به دســت آور... دل مــن را... چه کـارت...

مـیان تاریـکیتو را صــدا کردمسکــوت بود و نسیــمکه پرده را م...

عاشـــــقیرسم قشنــــگ صبح اســــتڪہ سر صبـــــح برایتچای ول...

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم🌸همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دا...

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم🌸همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط