دوست دارم که یک شبه

دوست دارم که یک شبه
شصت سال را سپری کنم،
بعد بیایم و با عصایی در دست،
کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم،
تا تو بیایی،
مرا نشناسی،
ولی دستم را بگیری و
از ازدحام خیابان عبورم دهی!

حالا می روم که بخوابم!
خدا را چه دیده ای!
شاید فردا
به هیئت پیرمردی برخواستم!
تو هم از فردا،
دست تمام پیرمردان وامانده در کنار خیابان را بگیر!
دلواپس نباش!
آشنایی نخواهم داد!
قول می دهم آنقدر پیر شده باشم،
که از نگاه کردن به چشم هایم نیز،
مرا نشناسی!
شب بخیر!

 

"یغما گلرویی"

 

از مجموعه: مگر تو با ما بودی!؟

(پیش از پریروز شدن ِ امروز)
دیدگاه ها (۴)

http://dl.irmusic.in/files/mp3/Javad_Yasari-Harfeh_Hagh-SONG...

ﺑﺎ ﺻﻔﺮ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﻟﮑﻞِ ﺍﯾﻦ ﺁﺑﺠﻮﯼ ﻭﻃﻨﯽﮐﺴﯽ ﻣﺴﺖ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻻﮎ ...

در تاپِ سرخشپُک‌های ساربانی می‌زندبه بهمن کوچکزنی که آرزوهای...

#سمفونی_مردگان#عباس_معروفی#دومین_کتاب#کتاب_خوانی http://down...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط