در تاپ سرخش

در تاپِ سرخش
پُک‌های ساربانی می‌زند
به بهمن کوچک
زنی که آرزوهای بزرگ دارد.
کسی غروب را
از پنجره گردگیری نمی‌کند.
کسی لکنت ساعت را نمی‌شنود
که تیک می‌زند
با ثانیه‌ها.
این شهر بوی مرکورکرم می‌دهد،
این شهر جوراب‌های تا به تا به پا کرده،
این شهر زیر زخم‌های خودش زاییده
و صابون عروس هم
داماد نمی‌کند
پسران نوبالغِ حاشیه‌ی متروکش را.
باید در عکس‌های سیاه و سفید
اتفاقی افتاده باشد
که شعبان
برای پیدا کردنِ مُخش
به روزنامه‌ها آگهی داده است.
این‌جا بوف کور را هم
به چشم پزشکی می‌برند
تا در ترن‌هوایی
جیغ‌های نارنجی بکشد.
قرار نبود زندگی
این‌قدر بی‌شرمانه باشد
که ما
با لبخند احمقانه‌ای روی لب‌هامان
در آلبوم‌های کهنه
دفن شویم.
از این ساعتِ شنی بیرونم بیار
با موهایت،
با طعم بناگوشت،
با دست‌هایت
که در اضطراب
مدام
به هم پناه می‌برند.
کمم کن از تلخیِ تریاک‌های سرب‌آلود،
کمم کن از خواب رفتن پشتِ فرمانِ شعر،
کمم کن از ماسه‌هایی
که به دهانم می‌ریزد
در این ساحل شنی.
در چندمین گره‌ دریایی موهایت
مسیح
میخ‌ کف دستانش را
با دندان بیرون می‌کشد؟
مرا بیرون بکش از تنبلی تاریکم
و آنقدر با دست
به پشتم بزن
تا بغض‌های بلعیده‌ام را

زار

زار

برایت گریه کنم.


((یغما گلرویی))
دیدگاه ها (۱۷)

دوست دارم که یک شبهشصت سال را سپری کنم،بعد بیایم و با عصایی ...

http://dl.irmusic.in/files/mp3/Javad_Yasari-Harfeh_Hagh-SONG...

#سمفونی_مردگان#عباس_معروفی#دومین_کتاب#کتاب_خوانی http://down...

ناگهان زنگ می زند تلفن، ناگهان وقت رفتنت باشد...#سیدمهدی_موس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط