خواستم بگویم جات خالیه

خواستم بگویم "جات خالیه" ...

دیدم جایش خالی تر از "جات خالیه" ست ...

دیدم جایش بیشتر از وقت هایی ...

که با موسیقی گوش دادن ...

و کنسرت خواننده ی محبوبش را ...

دیدن نمی گذرد , هنوز خالی ست ...

دیدم جایش بیشتر از وقت هایی که ...

خیلی مریض بود ...

و از کنارش تکان نمی خوردم ...

ولی باز هم مسخره بازی درمی آورد ...

که یعنی خوبم نگران نباش ، خالی است ...

دیدم که جای خالیش پر نمی شود ...

و این را هیچ جمله ای ...

هیچ کلمه ای ...

هیچ صدایی نمی تواند بیان کند ...

دیدم نمی توانم او را ...

خیابان های را یا حتی کافه ی دوتایی مان را ...

بگذارم توی یک قوطی ِ فلزی ...

و رویشان را پنبه بریزم ، که در نروند ...

دیدم بالاخره روزی ، همه چیز برایش ...

روزی همه چیز برایم ...

فقط یک خاطره می شود ...
دیدگاه ها (۳۱)

ﮔــلـــــہ ﺩﺍﺭﻡ …ﺍﺯ ڪہ ﻧﻤـــــﯿﺪﺍﻧـــــﻢ … ﺍﺯ چہ ﻧﻤـــ...

روزهـــــا ...پــر و خـالـی می شـــونـد ...مثــل فنجـــان هـ...

همـه شــب زنـده داری هـایــم ...تقصیــــر تـوســــت ...تقصیـ...

هَمـــه چیـــزْ خَنـــدِه دار بُود ….داشتـــَنِ تـــــُو…بـُ...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

Step brother p3

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط