چند پارتی¤
چند پارتی¤
*پارت هشتم*
+ولی....خب باشه بابا
_آها حالا شد
+خب من دیگه برم و با مامان و بابام،چون شاید دیگه زیاد نبینمشون
_موافقم
+خب پس،بایبای
_بایبای کوچولو
+هی من....
که همون لحظه گوشی رو قط کرد:/ رفتم پیش مامان و بابام و داشتیم تصمیم میگرفتیم چیکار کنیم،که بابام یه پیشنهاد داد...
=خب نظرتون چیه بریم سینما؟بعدش بریم شهر بازی؟
÷به نظر من عالیه، تو چی ا.ت؟
+وایی این عالیه*ذوق
=*خندیدن
÷خب دیگه بریم خوش بگذرونیم چون خانم ا.ت میخواد از پیش ما بره
+عه مامان،من فقط برای ادامه تحصیل میرم،خب بریم آماده شیم؟
=آره دخترم تو برو ماهم میریم آماده بشیم
+اوکی
بعدش رفتم تو اتاقم و یه لباس مناسب و کمی لش انتخاب کردم و یه کراپ سفید زیرش پوشیدم و چون کُت داشتم زیاد تو چشم نبود بعد یه کلاه سفید برداشتم و موهای کوتاهمو شونه کردم و کلاه رو گذاشتم،هندزفری و گوشیمو برداشتم و یکم عطر زدم، یه تیپ ساده و شیک روبه آینه وایسادم و خودمو چک کردم بعد رفتم بیرون کفشام پوشیدم و منتظر موندم که بابام اول اومد
=چه عجب شما یه روز زود آماده شدی
+بابا این چه حرفیه من همیشه زود آماده میشم
÷آره جون خودت
+عه مامانم اومد خب بریم
کفشاشونو پوشیدن و سوار آسانسور شدیم و پارکینگ رو زدیم.....
اونشب بهترین شب من با مامان و بابام بود،باهم رفتیم شهر بازی،سینما،و کلی خوش گذروندیم،حتی فکر نمیکردم اینطوری باشه توی ماشین آهنگ گذاشته بودیم و من بلند میخوندم انگار نه انگار که ¹⁶ سالمه،مثل بچه های ² ساله بودم
داشتیم میرفتیم که....
ادامه دارد....
بعد از سالها،خوب شده؟
*پارت هشتم*
+ولی....خب باشه بابا
_آها حالا شد
+خب من دیگه برم و با مامان و بابام،چون شاید دیگه زیاد نبینمشون
_موافقم
+خب پس،بایبای
_بایبای کوچولو
+هی من....
که همون لحظه گوشی رو قط کرد:/ رفتم پیش مامان و بابام و داشتیم تصمیم میگرفتیم چیکار کنیم،که بابام یه پیشنهاد داد...
=خب نظرتون چیه بریم سینما؟بعدش بریم شهر بازی؟
÷به نظر من عالیه، تو چی ا.ت؟
+وایی این عالیه*ذوق
=*خندیدن
÷خب دیگه بریم خوش بگذرونیم چون خانم ا.ت میخواد از پیش ما بره
+عه مامان،من فقط برای ادامه تحصیل میرم،خب بریم آماده شیم؟
=آره دخترم تو برو ماهم میریم آماده بشیم
+اوکی
بعدش رفتم تو اتاقم و یه لباس مناسب و کمی لش انتخاب کردم و یه کراپ سفید زیرش پوشیدم و چون کُت داشتم زیاد تو چشم نبود بعد یه کلاه سفید برداشتم و موهای کوتاهمو شونه کردم و کلاه رو گذاشتم،هندزفری و گوشیمو برداشتم و یکم عطر زدم، یه تیپ ساده و شیک روبه آینه وایسادم و خودمو چک کردم بعد رفتم بیرون کفشام پوشیدم و منتظر موندم که بابام اول اومد
=چه عجب شما یه روز زود آماده شدی
+بابا این چه حرفیه من همیشه زود آماده میشم
÷آره جون خودت
+عه مامانم اومد خب بریم
کفشاشونو پوشیدن و سوار آسانسور شدیم و پارکینگ رو زدیم.....
اونشب بهترین شب من با مامان و بابام بود،باهم رفتیم شهر بازی،سینما،و کلی خوش گذروندیم،حتی فکر نمیکردم اینطوری باشه توی ماشین آهنگ گذاشته بودیم و من بلند میخوندم انگار نه انگار که ¹⁶ سالمه،مثل بچه های ² ساله بودم
داشتیم میرفتیم که....
ادامه دارد....
بعد از سالها،خوب شده؟
۹.۵k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.