پارت 80
پارت 80
(ترنم)
5 ماه بعد
هنوزم توی کف خواب نفس بودم . 5 ماه از اون خوابی که
دیده بود میگذشت ولی من هنوزم توی فکر بودم . اون خنجر
و فرو رفتنش توی شکم نفس . آرشام برام گفته بود که یه
خنجری توی ماشینش بوده و الآن گم شده . وقتی از نفس
مشخصات اون خنجر رو پرسیدم چیز کمی یادش میومد ولی
همون چیزی ام که گفت مشخصات همون خنجر آرشام بود .
اینو که گفت خیلی نگران شدم . توی همین فکرا بودم که
گوشی آرشام زنگ خورد . جمعه بود و نباید سر کار میرفت
آرشام : سلام چطوری
طرف : .......
آرشام : چیزی شده ؟؟
طرف :..........
آرشام : اوکی الان میآیم
و تلفن رو قطع کرد .
من : چی شده ؟
آرشام : نفس و بردن بیمارستان
من : چییییییییییییییییییییی؟ ؟؟
آرشام : پاشو باید بریم .
با سرعت رفتم و حاضر شدم و پریدم توی ماشین
من : رادوین چی میگفت ؟؟
آرشام : خیلی هراسون بود . اصلا معلوم نبود چی میگه .
فقط به زور گفت زود تر بیاید بیمارستان که من نمیدونم باید
چی کار بکنم
(ترنم)
5 ماه بعد
هنوزم توی کف خواب نفس بودم . 5 ماه از اون خوابی که
دیده بود میگذشت ولی من هنوزم توی فکر بودم . اون خنجر
و فرو رفتنش توی شکم نفس . آرشام برام گفته بود که یه
خنجری توی ماشینش بوده و الآن گم شده . وقتی از نفس
مشخصات اون خنجر رو پرسیدم چیز کمی یادش میومد ولی
همون چیزی ام که گفت مشخصات همون خنجر آرشام بود .
اینو که گفت خیلی نگران شدم . توی همین فکرا بودم که
گوشی آرشام زنگ خورد . جمعه بود و نباید سر کار میرفت
آرشام : سلام چطوری
طرف : .......
آرشام : چیزی شده ؟؟
طرف :..........
آرشام : اوکی الان میآیم
و تلفن رو قطع کرد .
من : چی شده ؟
آرشام : نفس و بردن بیمارستان
من : چییییییییییییییییییییی؟ ؟؟
آرشام : پاشو باید بریم .
با سرعت رفتم و حاضر شدم و پریدم توی ماشین
من : رادوین چی میگفت ؟؟
آرشام : خیلی هراسون بود . اصلا معلوم نبود چی میگه .
فقط به زور گفت زود تر بیاید بیمارستان که من نمیدونم باید
چی کار بکنم
۵.۸k
۱۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.