Part
Part ⁶⁶
ا.ت ویو:
دستمو روی شونش گذاشتم که به عقب هولش بدم که اون یه زره فاصله رو کم کرد و لبهاشو روی لبهام گذاشت..تقه ای به در خورد قبل از اینکه در باز بشه بوسه محکم و خیسی روی لبهام گذاشت و جدا شد..در باز شد و جونگ کوک و جیمین وارد اتاق شدن..هنوز توی شوک بودم..تهیونگ با لبخند محوی که روی لبهاش بود نگاهم میکرد و همونجور روی مبل روبروم مینشست..جونگ کوک زود تر از جیمین اومد و روی مبل کناری من نشست..نگاهی به من و بعد به تهیونگ کرد..جیمین هم روی مبل کنار تهیونگ نشست و نگاهشو داد به من..نگاهی به تهیونگ کرد و منو مخاطب قرار داد گفت
جیمین:تهیونگ که اذیتت نکرد
تهیونگ پوزخندی زد گفت
تهیونگ:توی این دو دقیقه چطوری میتونم اذیتش کنم
نگاه تهیونگ کردم که داشت نگاهم میکرد
ا.ت:نه چیزی نشد
جیمین موشکافانه نگاهی بهم انداخت
جیمین:مطمعنی..
تهیونگ زد روی دست جیمین گفت
تهیونگ:بهتره بریم سر اصل مطلب
جیمین اخمی بهش کرد و گفت
جیمین:این دفعه رو ازت میگذرم کیم
جیمین نگاه من کرد و حرفش رو ادامه داد
جیمین:خب قضیه از این قراره که تو و تهیونگ فردا شب باید به یه مهمونی برید..اما این مهمونی خانوادگیه و ادم های خطرناک بین اونها هست که بعدا تهیونگ بهت معرفیشون میکنه
اخمی بین ابرو هام شکل گرفت
ا.ت:این رو میتونستید همون جا سر میز بگید
جیمین ادامه داد
جیمین:درسته ولی بهتر بود اینجا حرفمون رو بزنیم
جیمین از جاش بلند شد و سمت در رفت
جیمین:این شروع عملیات جدیده فردا همه چی رو برات توضیح میدم الان یه ته بندی کردم تا زیاد گیج نشی
در رو باز کرد و از کتابخونه بیرون رفت..نگاهی به تهیونگ انداختم که داشت با چشماش به جونگ کوک میفهموند که بره بیرون..جونگ کوک از جاش بلند شد و از کتابخونه رفت بیرون..توی اون کتابخونه من موندم و تهیونگ
تهیونگ:خب باید برات توضیح بدم همه چیو
منتظر نگاهش کردم..نفسی پرصدا بیرون داد و گفت
تهیونگ:بیا اینجا بشین
و به کنارش اشاره کرد..تهیونگ روی یه مبل دونفره نشسته بود..سمتش رفتم و کنارش نشستم نگاهی بهم انداخت گفت
تهیونگ:توی این مهمونی تمام خانواده من هستن..مادرم دشمن سرسخت منه..البته باید اضافه کنم نا مادریم
از شنیدن این حرف ها کمی گیج شدم
تهیونگ ادامه داد
تهیونگ:ازت میخوام توی این مهمونی نقش زوج های عاشق رو بازی کنیم
گیج نگاهش کردم
ادامه دارد🍷
ا.ت ویو:
دستمو روی شونش گذاشتم که به عقب هولش بدم که اون یه زره فاصله رو کم کرد و لبهاشو روی لبهام گذاشت..تقه ای به در خورد قبل از اینکه در باز بشه بوسه محکم و خیسی روی لبهام گذاشت و جدا شد..در باز شد و جونگ کوک و جیمین وارد اتاق شدن..هنوز توی شوک بودم..تهیونگ با لبخند محوی که روی لبهاش بود نگاهم میکرد و همونجور روی مبل روبروم مینشست..جونگ کوک زود تر از جیمین اومد و روی مبل کناری من نشست..نگاهی به من و بعد به تهیونگ کرد..جیمین هم روی مبل کنار تهیونگ نشست و نگاهشو داد به من..نگاهی به تهیونگ کرد و منو مخاطب قرار داد گفت
جیمین:تهیونگ که اذیتت نکرد
تهیونگ پوزخندی زد گفت
تهیونگ:توی این دو دقیقه چطوری میتونم اذیتش کنم
نگاه تهیونگ کردم که داشت نگاهم میکرد
ا.ت:نه چیزی نشد
جیمین موشکافانه نگاهی بهم انداخت
جیمین:مطمعنی..
تهیونگ زد روی دست جیمین گفت
تهیونگ:بهتره بریم سر اصل مطلب
جیمین اخمی بهش کرد و گفت
جیمین:این دفعه رو ازت میگذرم کیم
جیمین نگاه من کرد و حرفش رو ادامه داد
جیمین:خب قضیه از این قراره که تو و تهیونگ فردا شب باید به یه مهمونی برید..اما این مهمونی خانوادگیه و ادم های خطرناک بین اونها هست که بعدا تهیونگ بهت معرفیشون میکنه
اخمی بین ابرو هام شکل گرفت
ا.ت:این رو میتونستید همون جا سر میز بگید
جیمین ادامه داد
جیمین:درسته ولی بهتر بود اینجا حرفمون رو بزنیم
جیمین از جاش بلند شد و سمت در رفت
جیمین:این شروع عملیات جدیده فردا همه چی رو برات توضیح میدم الان یه ته بندی کردم تا زیاد گیج نشی
در رو باز کرد و از کتابخونه بیرون رفت..نگاهی به تهیونگ انداختم که داشت با چشماش به جونگ کوک میفهموند که بره بیرون..جونگ کوک از جاش بلند شد و از کتابخونه رفت بیرون..توی اون کتابخونه من موندم و تهیونگ
تهیونگ:خب باید برات توضیح بدم همه چیو
منتظر نگاهش کردم..نفسی پرصدا بیرون داد و گفت
تهیونگ:بیا اینجا بشین
و به کنارش اشاره کرد..تهیونگ روی یه مبل دونفره نشسته بود..سمتش رفتم و کنارش نشستم نگاهی بهم انداخت گفت
تهیونگ:توی این مهمونی تمام خانواده من هستن..مادرم دشمن سرسخت منه..البته باید اضافه کنم نا مادریم
از شنیدن این حرف ها کمی گیج شدم
تهیونگ ادامه داد
تهیونگ:ازت میخوام توی این مهمونی نقش زوج های عاشق رو بازی کنیم
گیج نگاهش کردم
ادامه دارد🍷
- ۷.۵k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط