Part
Part ⁶⁴
ا.ت ویو:
صبح روز بعد درست مثل بقیه روز ها بود..تهیونگ خونه نبود و تا شب هم نمیومد..
با خوابالودگی رو تخت نشستم..چند بار پلک زدم تا تاره چشمام بره..نگاهی به ساعت انداختم..نه صبح..خوبه برای کسی که ساعت سه شب بخوابه همین کافیه..سمت لبه تخت رفتم و از تخت اومدم پایین..کشی به بدنم دادم و به سمت حمام رفتم..بعد از گرفتن دوشِ کوتاهی بیرون اومدم..لباسی که از قبل اماده کرده بودم رو پوشیدم..چون تهیونگ خونه نبود شلوار همراه با یه کراپ پوشیدم..موهامو بعد از خشک کردن با گیره بستم..اخر از همه نگاهی به خودم از توی اینه انداختم و به سمت در رفتم..در رو باز کردم و از پله ها پایین رفتم..طی کردن اخرین پله مصادف شد با سه نگاه متفاوت..از دیدنشون کمی شوکه شدم..اروم سمتشون رفتم که دور میز صبحانه نشسته بودن..سلام کردم..جونگ کوک که با لبخند داشت نگاهم میکرد گفت
کوک:صبحت بخیر
سرم رو تکون دادم و لبخند ی بهش زدم..نگاهمو از جونگ کوک گرفتم و به اون دو نفر دادم..تهیونگ با نگاه همیشگیش نگاهی بهم انداخت و سرش رو تکون داد..متقابلا همین کارو انجام دادم که چشمم خود به شخص سومی که کنار جونگ کوک نشسته بود و نگاهم میکرد..تابحال ندیده بودمش..چهره ای جذابی داشت..موهای صاف خرمایی رنگ که بالا داده بود..متوجه نگاه خیره ام روش نشدم و با گرفته شدن مچم توسط تهیونگ به خودم اومدم..تهیونگ منو کنار خودش کشید و نگاهشو اول به اون شخص داد گفت
تهیونگ:همسرم ا.ت
دوم نگاهشو به من داد گفت
تهیونگ:جیمین دوست خانوادگیم
نگاه جیمین کردم که با لبخند محوی نگاهم کرد..سرم رو براش تکون دادم و نگاه تهیونگ کردم..بدون درنظر گرفتن موقعیتی که توش بودم اروم جوری که فقط تهیونگ بشنوه گفتم
ا.ت:دوستات هم خوشگلن هم اخلاق دارن ولی تو هیچ کدوم رو ندار..
با فشاری که به دستم توسط تهیونگ وارد شد حرفم رو نصفه رها کردم..از درد دستم اخمی بین ابروهام اومد که دور از چشم اون دونفر نموند..تهیونگ منو سمت خودش کشید که باعث شد سمتش خم بشم..جلوی لباسم چون خم شده بودم بدنم رو نمایان میکرد..تهیونگ نگاهی گذرا به قفسه سینم انداخت و اخمش بیشتر شد..در گوشم لب زد
تهیونگ:مراقب حرفات باش بچه نمیخوام سلامتت رو به خطر بندازم
پوزخندی از حرف قبلی زد اما دوباره اخماش کشیده شد توی هم و ادامه داد
تهیونگ:این لباس هم مناسب اینجا نیست دختر خوب
..جونگ کوک نگاهی به من و نگاهی به تهیونگ انداخت گفت
کوک:ا.ت..حالت خوبه
قبل از اینکه چیزی بگم جیمین دستشو روی سینش گره کرد و به صندلی تکیه داد و گفت
جیمین:تا وقتی دستش زیر دست های قدرتمند تهیونگ باشه به نظرت میتونه خوب باشه..
نا باور نگاهمو به تهیونگ دادم که داشت نگاه جیمین میکرد
ادامه دارد🍷
ا.ت ویو:
صبح روز بعد درست مثل بقیه روز ها بود..تهیونگ خونه نبود و تا شب هم نمیومد..
با خوابالودگی رو تخت نشستم..چند بار پلک زدم تا تاره چشمام بره..نگاهی به ساعت انداختم..نه صبح..خوبه برای کسی که ساعت سه شب بخوابه همین کافیه..سمت لبه تخت رفتم و از تخت اومدم پایین..کشی به بدنم دادم و به سمت حمام رفتم..بعد از گرفتن دوشِ کوتاهی بیرون اومدم..لباسی که از قبل اماده کرده بودم رو پوشیدم..چون تهیونگ خونه نبود شلوار همراه با یه کراپ پوشیدم..موهامو بعد از خشک کردن با گیره بستم..اخر از همه نگاهی به خودم از توی اینه انداختم و به سمت در رفتم..در رو باز کردم و از پله ها پایین رفتم..طی کردن اخرین پله مصادف شد با سه نگاه متفاوت..از دیدنشون کمی شوکه شدم..اروم سمتشون رفتم که دور میز صبحانه نشسته بودن..سلام کردم..جونگ کوک که با لبخند داشت نگاهم میکرد گفت
کوک:صبحت بخیر
سرم رو تکون دادم و لبخند ی بهش زدم..نگاهمو از جونگ کوک گرفتم و به اون دو نفر دادم..تهیونگ با نگاه همیشگیش نگاهی بهم انداخت و سرش رو تکون داد..متقابلا همین کارو انجام دادم که چشمم خود به شخص سومی که کنار جونگ کوک نشسته بود و نگاهم میکرد..تابحال ندیده بودمش..چهره ای جذابی داشت..موهای صاف خرمایی رنگ که بالا داده بود..متوجه نگاه خیره ام روش نشدم و با گرفته شدن مچم توسط تهیونگ به خودم اومدم..تهیونگ منو کنار خودش کشید و نگاهشو اول به اون شخص داد گفت
تهیونگ:همسرم ا.ت
دوم نگاهشو به من داد گفت
تهیونگ:جیمین دوست خانوادگیم
نگاه جیمین کردم که با لبخند محوی نگاهم کرد..سرم رو براش تکون دادم و نگاه تهیونگ کردم..بدون درنظر گرفتن موقعیتی که توش بودم اروم جوری که فقط تهیونگ بشنوه گفتم
ا.ت:دوستات هم خوشگلن هم اخلاق دارن ولی تو هیچ کدوم رو ندار..
با فشاری که به دستم توسط تهیونگ وارد شد حرفم رو نصفه رها کردم..از درد دستم اخمی بین ابروهام اومد که دور از چشم اون دونفر نموند..تهیونگ منو سمت خودش کشید که باعث شد سمتش خم بشم..جلوی لباسم چون خم شده بودم بدنم رو نمایان میکرد..تهیونگ نگاهی گذرا به قفسه سینم انداخت و اخمش بیشتر شد..در گوشم لب زد
تهیونگ:مراقب حرفات باش بچه نمیخوام سلامتت رو به خطر بندازم
پوزخندی از حرف قبلی زد اما دوباره اخماش کشیده شد توی هم و ادامه داد
تهیونگ:این لباس هم مناسب اینجا نیست دختر خوب
..جونگ کوک نگاهی به من و نگاهی به تهیونگ انداخت گفت
کوک:ا.ت..حالت خوبه
قبل از اینکه چیزی بگم جیمین دستشو روی سینش گره کرد و به صندلی تکیه داد و گفت
جیمین:تا وقتی دستش زیر دست های قدرتمند تهیونگ باشه به نظرت میتونه خوب باشه..
نا باور نگاهمو به تهیونگ دادم که داشت نگاه جیمین میکرد
ادامه دارد🍷
- ۶.۸k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط