من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعرسپیدم هرشب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم
به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود ِ تنهای خودم
بی خبر از خطر و زخم زمین می خوردم
فارغ از درد و غم و وحشت فردای خودم
من به مغرور ترین حالت ممکن شاید
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم
ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوقِ تمنای خودم
تا که کار من و این شعر به اینجا نرسد
قفل و زنجیر زدم بردل و برپای خودم
من به دلخواه ِخودم حکم به مرگم دادم
خونم امروز حلال است، به فتوای خودم
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعرسپیدم هرشب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم
به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود ِ تنهای خودم
بی خبر از خطر و زخم زمین می خوردم
فارغ از درد و غم و وحشت فردای خودم
من به مغرور ترین حالت ممکن شاید
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم
ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوقِ تمنای خودم
تا که کار من و این شعر به اینجا نرسد
قفل و زنجیر زدم بردل و برپای خودم
من به دلخواه ِخودم حکم به مرگم دادم
خونم امروز حلال است، به فتوای خودم
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
۱.۱k
۳۰ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.