به نام خدا
به نام خدا
تاسوعا، روضه عباس
اشتباه نکن
وداع ابی عبدالله با عباس هر دو کنار هم بودن می رفتن میدان. .
پشت سر هر دو می گفت: ای ساربان...
فقط دید یه دفعه از هم جدا شدن..
یکی رفت به میمنه
یکی رفت به میسره
یکی گفت : انا ابن هاشمی نسب..
یکی گفت : انا ابن قتال العرب ...
فقط یه نفر زودتر به آب رسید..
من مانده ام مهجور از او،
بیچاره و رنجور از او.
گویی که نیشی دور از او،
در استخوانم می رود...
دستش به آب رسید، مشک رو پر از آب کرد، علامت داد، فریاد زد: انا ابن علی المرتضی..
امام حسین فهمید عباس به آب رسیده، داد زد:
انا ابن محمد المصطفی
عباس آروم گرفت، قوت گرفت
همچین که دست راستش قطع شد، گفت : انا ابن علی المرتضی
ابی عبدالله یه اسمی رو گفت که یادش رفت دستش رو بریدن
فریاد زد : انا ابن فاطمة الزهرا....
ای دست بریده..
من پسر دست شکسته ام...
اما دیگه هرچی #حسین گفت:
انا ابن علی المرتضی
انا ابن الخدیجه الغرا
انا ابن فاطمة الزهرا
دید دیگه از #علقمه صدایی نمیاد...
چی شده؟
آی مردم! مشک رو به دندان گرفته، داره اشک میریزه...
خدا! خاک بر سرم شد..
آقام داره صدام می زنه، نمی تونم جوابش رو بدم...
همچین که تیر به مشک خورد
تیر به چشم خورد
علم به فرقش خورد
گفت: بذار مولام رو دل خوش کنم..
آرزو داره اینجوری صداش بزنم، حسینم آرزو به دل نمونه...
برای اولین بار فریاد زد، گفت: آخ داداش،
حالا دیگه برادرت رو دریاب..
حسین...
((عمری ام سید و سرور خواندی..
چه شد این بار برادر خواندی؟
آقا، مادرت فاطمه آمد به سرم..
یاری ام کرد و صدا زد پسرم....))
نگید داغ برادر کمر رو خم میکنه!
اشتباهه این حرف..
قبل از عباس، حسین آنقدر داغ برادر دیده...
یه روز داغ برادر دید
گفت: همه خیمه هام که می خواد بسوزه یه طرف..
همه بچه هام که زیر دست و پا میرن یه طرف...
همه گوشواره ها هرچی که می برن یه طرف...
غارت زده به اون موقع حسین نمیگن!
غارت زده حالاست که داغ تو رو دیدم حسن جان...
حرف زیاد زده....
سه تا دیگه داداش داشته عباس..
همه شهید شدن چیزی نگفت...
اما!
بدن رو که نگاه کرد، گفت : مگه چند دقیقه است از هم سوا شدیم... چرا اینجوری شدی تو..
حسین کوه صبره،
#داغ_عباس این کوه رو شکست..
یدفعه تا نگاه کرد گفت: آخ کمرم...
چه به روزت آوردن؟..
زود اومد بالا سرش..
این خونا رو از چشمش پاک کرد..
این یدونه چشم که باز شد تار میدید، ضربه سنگینه..
عباس گفت: آقا جان، خودتی؟
ببخش منو
خیلی می خواستم پا شم اما دست نداشتم تکیه بدم خجالت زده ات شدم آقا
به جان زینب منو عفو کن
آقا جان، من نوکرتم، من اگر کوچکترین باری دستت بود، می دویدم جلوتون و من می آوردم
من طاقت ندارما!
من طاقت ندارم ببینم روی دوش توام..
ببینم منو بلند کردی از جا...
تورو قسم میدم به #حق_مادرت،
بذار من همین جا بال بال بزنم...
اگر #سکینه منو اینطوری ببینه #سکته می کنه.
اگر #رقیه منو اینجور ببینه #غرورش می شکنه..
اگر #زینب منو اینجور ببینه دیگه نمی تونه این بارو ببره..
منو بذار و برو...
من نمی دونم جون داشت عباس یا نه؟
حالا حسین می خواد بره، یذره دور میشه، می بینه لشکر داره میاد نزدیک عباس.. دوباره بر میگرده
آنقدر سرش رو دامن نگه داشت...
یه دفعه دید یه نفس زد...
دیگه هرچی شونه اش رو تکون داد، دید حرف نمی زنه..
آی داداشم..
.
.
وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ
بعون الله الرحمن الرحیم
!!!عباس!!! (بابای ترنم و علی)
ظهر تاسوعای 95
.
.
.
.
#شبهای_عاشقی #شبهای_ماه_خون #سلام_بر_اهل_بیت #سلام_بر_امام_حسین #حسین #امام_حسین #عاشورا #شیعه
#محرم #با_محرم
#shia_muslim #shia_islam #shia_religion #islam_shia #shia #muslim #islam #religion
#حق_پایدار_است
تاسوعا، روضه عباس
اشتباه نکن
وداع ابی عبدالله با عباس هر دو کنار هم بودن می رفتن میدان. .
پشت سر هر دو می گفت: ای ساربان...
فقط دید یه دفعه از هم جدا شدن..
یکی رفت به میمنه
یکی رفت به میسره
یکی گفت : انا ابن هاشمی نسب..
یکی گفت : انا ابن قتال العرب ...
فقط یه نفر زودتر به آب رسید..
من مانده ام مهجور از او،
بیچاره و رنجور از او.
گویی که نیشی دور از او،
در استخوانم می رود...
دستش به آب رسید، مشک رو پر از آب کرد، علامت داد، فریاد زد: انا ابن علی المرتضی..
امام حسین فهمید عباس به آب رسیده، داد زد:
انا ابن محمد المصطفی
عباس آروم گرفت، قوت گرفت
همچین که دست راستش قطع شد، گفت : انا ابن علی المرتضی
ابی عبدالله یه اسمی رو گفت که یادش رفت دستش رو بریدن
فریاد زد : انا ابن فاطمة الزهرا....
ای دست بریده..
من پسر دست شکسته ام...
اما دیگه هرچی #حسین گفت:
انا ابن علی المرتضی
انا ابن الخدیجه الغرا
انا ابن فاطمة الزهرا
دید دیگه از #علقمه صدایی نمیاد...
چی شده؟
آی مردم! مشک رو به دندان گرفته، داره اشک میریزه...
خدا! خاک بر سرم شد..
آقام داره صدام می زنه، نمی تونم جوابش رو بدم...
همچین که تیر به مشک خورد
تیر به چشم خورد
علم به فرقش خورد
گفت: بذار مولام رو دل خوش کنم..
آرزو داره اینجوری صداش بزنم، حسینم آرزو به دل نمونه...
برای اولین بار فریاد زد، گفت: آخ داداش،
حالا دیگه برادرت رو دریاب..
حسین...
((عمری ام سید و سرور خواندی..
چه شد این بار برادر خواندی؟
آقا، مادرت فاطمه آمد به سرم..
یاری ام کرد و صدا زد پسرم....))
نگید داغ برادر کمر رو خم میکنه!
اشتباهه این حرف..
قبل از عباس، حسین آنقدر داغ برادر دیده...
یه روز داغ برادر دید
گفت: همه خیمه هام که می خواد بسوزه یه طرف..
همه بچه هام که زیر دست و پا میرن یه طرف...
همه گوشواره ها هرچی که می برن یه طرف...
غارت زده به اون موقع حسین نمیگن!
غارت زده حالاست که داغ تو رو دیدم حسن جان...
حرف زیاد زده....
سه تا دیگه داداش داشته عباس..
همه شهید شدن چیزی نگفت...
اما!
بدن رو که نگاه کرد، گفت : مگه چند دقیقه است از هم سوا شدیم... چرا اینجوری شدی تو..
حسین کوه صبره،
#داغ_عباس این کوه رو شکست..
یدفعه تا نگاه کرد گفت: آخ کمرم...
چه به روزت آوردن؟..
زود اومد بالا سرش..
این خونا رو از چشمش پاک کرد..
این یدونه چشم که باز شد تار میدید، ضربه سنگینه..
عباس گفت: آقا جان، خودتی؟
ببخش منو
خیلی می خواستم پا شم اما دست نداشتم تکیه بدم خجالت زده ات شدم آقا
به جان زینب منو عفو کن
آقا جان، من نوکرتم، من اگر کوچکترین باری دستت بود، می دویدم جلوتون و من می آوردم
من طاقت ندارما!
من طاقت ندارم ببینم روی دوش توام..
ببینم منو بلند کردی از جا...
تورو قسم میدم به #حق_مادرت،
بذار من همین جا بال بال بزنم...
اگر #سکینه منو اینطوری ببینه #سکته می کنه.
اگر #رقیه منو اینجور ببینه #غرورش می شکنه..
اگر #زینب منو اینجور ببینه دیگه نمی تونه این بارو ببره..
منو بذار و برو...
من نمی دونم جون داشت عباس یا نه؟
حالا حسین می خواد بره، یذره دور میشه، می بینه لشکر داره میاد نزدیک عباس.. دوباره بر میگرده
آنقدر سرش رو دامن نگه داشت...
یه دفعه دید یه نفس زد...
دیگه هرچی شونه اش رو تکون داد، دید حرف نمی زنه..
آی داداشم..
.
.
وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ
بعون الله الرحمن الرحیم
!!!عباس!!! (بابای ترنم و علی)
ظهر تاسوعای 95
.
.
.
.
#شبهای_عاشقی #شبهای_ماه_خون #سلام_بر_اهل_بیت #سلام_بر_امام_حسین #حسین #امام_حسین #عاشورا #شیعه
#محرم #با_محرم
#shia_muslim #shia_islam #shia_religion #islam_shia #shia #muslim #islam #religion
#حق_پایدار_است
۱۰.۴k
۲۰ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.