ایستاده ام

ایستاده ام….
تنها….
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا ….
انگشت هایم را می شمارم
یک.
دو..
سه…
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو ….
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی….
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی…
ومن ….
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس….
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش…
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم.…
مطمئن باش!
دیدگاه ها (۳)

وقتی عطر تنت را میخواهم ، به باد هم التماس میکنم ، خدا که جا...

برای تو میمیرم … تو وانمود کن که تب کرده ای … همین کافیست … ...

بنظرتون اینو بزارم اواتارم

برای دلم گاهی پدر میشوم ! خشمگین میگویم : بس کن ؛ تو دیگر بز...

part two.....همچنان مشغول حرف زدن با کریس بودی که با پرت شدن...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط