P2
P2
ا/ت: به تو
تهیونگ:حالا میشه بریم تو اتاقمون
ا/ت: نه نمیشه چون الان سریالم شروع میشه
تهیونگ: سریال چه صیغه ایه
ا/ت:اصلا بحثشم نکن که الان تو اتاق نمیام
تهیونگ:حتی اگه کیوت بشم
(با حالت کیوت)
ا/ت:حتی اگه کیوتم بشی نمیام چون قسمت حساسشه
تهیونگ:خب پس کی تموم میشه
ا/ت:حدودا دو سه اینا تموم میشه
تهیونگ:کی؟؟؟
چه خبر مگه چیکار میکنن
ا/ت این یه دفعه رو بیخال شو دیگه
ا/ت:اصلا حرفشم نزن که از جلو تلویزیون پا نمیشم
تهیونگ:خیلی بدجنسی،خب پس منم میشینم نگا میکنم این سریالی که از من مهمتره
ا/ت:هیچی از تو مهمتر نیست
(باهم نشسیتیم فیلمو نگا کردیم من موقع دیدن خوابم برد )
تهیونگ: عجب سریال با حالی بود ولی بالاخره تموم شد ا/ت باشو بریم تو اتاقمون به کارمون برسیم
(تهیونگ دید که جوابی نمیدی خم شد تا تو رو نگاه کنه دید خوابیدی)
تهیونگ:عع این که خوابیده این همه گفت سریال سریال که خوابش برد کوچولو
( براید استایل بغلت کرد و بردتت تو تختتون شب و با هم خوابیدید و صبح بیدار شدی دیدی تهیونگ از پشت بغلت کرده و خوابیده اروم از بغلش در اومدی و رفتی دوش گرفتی و صبحونه رو حاضر کردی بعد اومدی تهیونگ و بیداری کردی)
ا/ت:بیدار شو خوابالو صبح شده
تهیونگ:یکم دیگه بخوابیم بعد پامیشیم
ا/ت:تنبل پاشو دیگه
(که یه دفعه تهیونگ دستمو گرفت و کشید سمت خودش افتادم رو تخت کنارش)
تهیونگ: یکم همین طوری باشیم اها راستی چرا دیشب خوابت برد باهات قهرم من بهت گفتم دلم برات تنگ شده واقعا که
ا/ت:دل منم برات تنگ شده ولی یه دفعه خوابم برد خیلی خسته بودم
تهیونگ:خب امشو که از مون نگرفتن که ها
ا/ت: حالا ببینم چی میشه
(که کمر مو گرفت و کشید سمت خودش)
تهیونگ: خب باشه پس همین الان کارمون رو انجام میدیم
ا/ت:بچه نشو ولم کن بریم صبحونه بخوریم
تهیونگ:الان به نظرت من بیشتر شبیه به ددی نیستم تا بچه
ا/ت: پاشو ته پاشو دیگه بریم
تهیونگ:اگه یه بار ببوسی پامیشم و ولت میکنم
ا/ت:واقعا اگه ببوسم پا میشی
تهیونگ:ارع قول میدم(با لبخند شیطانی)
ا/ت:باشه ولی اگه کلک بزنی میزنمت اقای کیم تهیونگ
تهیونگ:باشه(با لبخند شیطانی)
(رفتم جلو بوسیدمش داشتم سرمو میبردم عقب که تهیونگ هم زمان هم کمرمو گرفت هم گردنمو منو چسبوند به خودش خیلی وحشیانه منو میبوسید منم سعی میکردم ازش جدا شم جوری منو میبوسید که از داخل دهنم حس کردم از لبم خون میاد با هزار جور بد بختی ازش جدا شدم)
ا/ت:وحشی چیکار میکنی
تهیونگ:همینه که هست وقتی تو منو نبوسی منم این طوری گولت میزنم و میبوسمت
ا/ت:عع این طوریه پس یکی طلبت تا وقت خودش
(دیدم تا حواسش نیست خودمو ازش جدا کردم و فرار کردم)
تهیونگ:وایسا فرار نکن
ا/ت: به تو
تهیونگ:حالا میشه بریم تو اتاقمون
ا/ت: نه نمیشه چون الان سریالم شروع میشه
تهیونگ: سریال چه صیغه ایه
ا/ت:اصلا بحثشم نکن که الان تو اتاق نمیام
تهیونگ:حتی اگه کیوت بشم
(با حالت کیوت)
ا/ت:حتی اگه کیوتم بشی نمیام چون قسمت حساسشه
تهیونگ:خب پس کی تموم میشه
ا/ت:حدودا دو سه اینا تموم میشه
تهیونگ:کی؟؟؟
چه خبر مگه چیکار میکنن
ا/ت این یه دفعه رو بیخال شو دیگه
ا/ت:اصلا حرفشم نزن که از جلو تلویزیون پا نمیشم
تهیونگ:خیلی بدجنسی،خب پس منم میشینم نگا میکنم این سریالی که از من مهمتره
ا/ت:هیچی از تو مهمتر نیست
(باهم نشسیتیم فیلمو نگا کردیم من موقع دیدن خوابم برد )
تهیونگ: عجب سریال با حالی بود ولی بالاخره تموم شد ا/ت باشو بریم تو اتاقمون به کارمون برسیم
(تهیونگ دید که جوابی نمیدی خم شد تا تو رو نگاه کنه دید خوابیدی)
تهیونگ:عع این که خوابیده این همه گفت سریال سریال که خوابش برد کوچولو
( براید استایل بغلت کرد و بردتت تو تختتون شب و با هم خوابیدید و صبح بیدار شدی دیدی تهیونگ از پشت بغلت کرده و خوابیده اروم از بغلش در اومدی و رفتی دوش گرفتی و صبحونه رو حاضر کردی بعد اومدی تهیونگ و بیداری کردی)
ا/ت:بیدار شو خوابالو صبح شده
تهیونگ:یکم دیگه بخوابیم بعد پامیشیم
ا/ت:تنبل پاشو دیگه
(که یه دفعه تهیونگ دستمو گرفت و کشید سمت خودش افتادم رو تخت کنارش)
تهیونگ: یکم همین طوری باشیم اها راستی چرا دیشب خوابت برد باهات قهرم من بهت گفتم دلم برات تنگ شده واقعا که
ا/ت:دل منم برات تنگ شده ولی یه دفعه خوابم برد خیلی خسته بودم
تهیونگ:خب امشو که از مون نگرفتن که ها
ا/ت: حالا ببینم چی میشه
(که کمر مو گرفت و کشید سمت خودش)
تهیونگ: خب باشه پس همین الان کارمون رو انجام میدیم
ا/ت:بچه نشو ولم کن بریم صبحونه بخوریم
تهیونگ:الان به نظرت من بیشتر شبیه به ددی نیستم تا بچه
ا/ت: پاشو ته پاشو دیگه بریم
تهیونگ:اگه یه بار ببوسی پامیشم و ولت میکنم
ا/ت:واقعا اگه ببوسم پا میشی
تهیونگ:ارع قول میدم(با لبخند شیطانی)
ا/ت:باشه ولی اگه کلک بزنی میزنمت اقای کیم تهیونگ
تهیونگ:باشه(با لبخند شیطانی)
(رفتم جلو بوسیدمش داشتم سرمو میبردم عقب که تهیونگ هم زمان هم کمرمو گرفت هم گردنمو منو چسبوند به خودش خیلی وحشیانه منو میبوسید منم سعی میکردم ازش جدا شم جوری منو میبوسید که از داخل دهنم حس کردم از لبم خون میاد با هزار جور بد بختی ازش جدا شدم)
ا/ت:وحشی چیکار میکنی
تهیونگ:همینه که هست وقتی تو منو نبوسی منم این طوری گولت میزنم و میبوسمت
ا/ت:عع این طوریه پس یکی طلبت تا وقت خودش
(دیدم تا حواسش نیست خودمو ازش جدا کردم و فرار کردم)
تهیونگ:وایسا فرار نکن
۳۰.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.