P1
P1
شخصیت های اصلی داستان :
ا/ت(۲۵)تهیونگ(۲۶)
منو تهیونگ یه ماهی شده که با هم دوست شدیم.
رابطه من با اعضا خوبه مثل دوستای صمیمیشونم هم من اونا رو دوس دارم هم اونا من.
تهیونگ برای کنسرت رفته بود خارج از کشور سرش انقدر شلوغ بود که حتی نمیتونست بهم زنگ بزنه وقتی منم بهش زنگ میزدم همش میگفت بعدا بهت زنگ میزنم بعد از یه ماه برگشت وقتی دیدمش تعجب کردم جا خوردم.
تهیونگ:سلام عشقم، خوبی ،خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت :چرا خبر ندادی داری میای
تهیونگ : گفتم سوپرایزت کنم ناراحت شدی
دلم میخواست باهاش حرف نزنم اما نتونستم خیلی دلم براش تنگ شده بود برای لبخندش برای بوی موهاش رفتم بغلش کردم
که یه دفعه در زنگ خورد همسایه مون بود در رو باز کردم
همسایه : سلام خوبین اومدم بگم که امشب برای شام بیاین خونه ی ما
ا/ت: مزاحم نشیم
همسایه:نه این چه حرفیه مراحمین از تو پنجره دیدم که شوهرتون هم برگشته به سلامتی
ا/ت: بله برگشته
همسایه:پس دیگه باید حتما باید
ا/ت:باشه مرسی
درو بستم دیدم تهیونگ پشت در وایساده
تهیونگ: مثل اینکه من نبودم با همسایه ها گرم گرفتی
ا/ت:نه اون فقط یه همسایس
(تهیونگ قدم قدم همین جوری میومد جلو و من پشتم چسبید به در)
تهیونگ:حالا هر چی امشب که نمیریم، چون خیلی دلم برای بیبی گرلم تنگ شده
ا/ت: ته اینجوری نکن دیدی که زنه چقدر اسرار کرد نمیشه نریم زشت میشه
(انقدر اومد نزدیک که فاصله لبامون یک سانت شد)
تهیونگ:خب بزار زشت شه مگه چی میشه یعنی تو یکمم دلت برای ددی تنگ نشده
(با مشت زدم به سینه اش گفتم)
ا/ت: برو عقب ببینم از هر فرصتی سو استفاده میکنی
تهیونگ:نه که تو ام بدت میاد😏
ا/ت: برو لباساتو بپوش بریم بدو
تهیونگ:باشه بابا انگار خوردمت
ا/ت:اگه یه دقیقه دیگه وایسم خورده میشم
(منو تهیونگ رفیتم خونه همسایه شاممون رو خوردیم اومدیم خونه)
تهیونگ:اصلا از این زنه خوشم نیومد چقدر حرف میزنه اگه به اون بود ما رو اونجا نگه میداشت تا باهاش حرف بزنیم
(ا/ت همین طوری داشت به ته میخندید که ته متوجه شد)
تهیونگ:به چی میخندی ها
ا/ت: به تو
شخصیت های اصلی داستان :
ا/ت(۲۵)تهیونگ(۲۶)
منو تهیونگ یه ماهی شده که با هم دوست شدیم.
رابطه من با اعضا خوبه مثل دوستای صمیمیشونم هم من اونا رو دوس دارم هم اونا من.
تهیونگ برای کنسرت رفته بود خارج از کشور سرش انقدر شلوغ بود که حتی نمیتونست بهم زنگ بزنه وقتی منم بهش زنگ میزدم همش میگفت بعدا بهت زنگ میزنم بعد از یه ماه برگشت وقتی دیدمش تعجب کردم جا خوردم.
تهیونگ:سلام عشقم، خوبی ،خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت :چرا خبر ندادی داری میای
تهیونگ : گفتم سوپرایزت کنم ناراحت شدی
دلم میخواست باهاش حرف نزنم اما نتونستم خیلی دلم براش تنگ شده بود برای لبخندش برای بوی موهاش رفتم بغلش کردم
که یه دفعه در زنگ خورد همسایه مون بود در رو باز کردم
همسایه : سلام خوبین اومدم بگم که امشب برای شام بیاین خونه ی ما
ا/ت: مزاحم نشیم
همسایه:نه این چه حرفیه مراحمین از تو پنجره دیدم که شوهرتون هم برگشته به سلامتی
ا/ت: بله برگشته
همسایه:پس دیگه باید حتما باید
ا/ت:باشه مرسی
درو بستم دیدم تهیونگ پشت در وایساده
تهیونگ: مثل اینکه من نبودم با همسایه ها گرم گرفتی
ا/ت:نه اون فقط یه همسایس
(تهیونگ قدم قدم همین جوری میومد جلو و من پشتم چسبید به در)
تهیونگ:حالا هر چی امشب که نمیریم، چون خیلی دلم برای بیبی گرلم تنگ شده
ا/ت: ته اینجوری نکن دیدی که زنه چقدر اسرار کرد نمیشه نریم زشت میشه
(انقدر اومد نزدیک که فاصله لبامون یک سانت شد)
تهیونگ:خب بزار زشت شه مگه چی میشه یعنی تو یکمم دلت برای ددی تنگ نشده
(با مشت زدم به سینه اش گفتم)
ا/ت: برو عقب ببینم از هر فرصتی سو استفاده میکنی
تهیونگ:نه که تو ام بدت میاد😏
ا/ت: برو لباساتو بپوش بریم بدو
تهیونگ:باشه بابا انگار خوردمت
ا/ت:اگه یه دقیقه دیگه وایسم خورده میشم
(منو تهیونگ رفیتم خونه همسایه شاممون رو خوردیم اومدیم خونه)
تهیونگ:اصلا از این زنه خوشم نیومد چقدر حرف میزنه اگه به اون بود ما رو اونجا نگه میداشت تا باهاش حرف بزنیم
(ا/ت همین طوری داشت به ته میخندید که ته متوجه شد)
تهیونگ:به چی میخندی ها
ا/ت: به تو
۵۱.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.